— (277)
دانشکده علوم انسانی _ گروه روانشناسی پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی گرایش: روانشناسی بالینی پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد (M.A.) عنوان: مقایسه تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین شهرستان لردگان استاد راهنما: دکتر محمود نجفی نگارش: هادی […]
— (277)
استاد راهنما:
دکتر محمود نجفی
نگارش:
هادی حسنی
تابستان 93
یَرْفَعُ اللهُ الَّذِینَ ءاَمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أّوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَتٍ
(مجادله، آیه 11)
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد علوم و تحقیقات کهگیلویه و بویراحمد
دانشکده ادبیات و علوم انسانی، گروه روانشناسی
پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد
گرایش: روانشناسی بالینی
عنوان:
مقایسه تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین شهرستان لردگان
نگارش:
هادی حسنی
تابستان 93
پایان نامه آقای هادی حسنی در جلسه دفاعیه مورخ 12/06/1393 متشکل از استادان زیر در کمیته پایان نامه با درجه عالی و نمره 80/17 (به حروف: هفده و هشتاد صدم ارزیابی شده است. عقاید و نظراتی که در این پایان نامه ذکر شده است مستقیماً به نگارنده آن مربوط است.
معاونت پژوهش و فن آوری
به نام خدا
منشور اخلاق پژوهش
با یاری از خداوند سبحان و اعتقاد به این که عالم محضر خداست و همواره ناظر بر اموال انسان و به منظور پاس داشت مقام بلند دانش و پژوهش و نظر به اهمیت جایگاه دانشگاه در اعتلای فرهنگ و تمدن بشری ما دانشجویان و اعضاء هیئت علمی واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی متعهد می گردیم اصول زیر را در انجام فعالیتهای پژوهشی مد نظر قرار داده و از آن تخطی نکنیم:
اصل حقیقت جویی: تلاش در راستای پی جویی حقیقت و وفاداری به آن و دوری از هرگونه پنهان سازی حقیقت.
اصل رعایت حقوق: التزام به رعایت کامل حقوق پژوهشگران و پژوهیدگان (انسان، حیوان و نبات) و سایر صاحبان حق.
اصل مالکیت مادی و معنوی: تعهد به رعایت کامل حقوق مادی و معنوی دانشگاه و کلیه همکاران پژوهش.
اصل منافع ملی: تعهد به رعایت مصالح ملی و در نظر داشتن پیشبرد و توسعه کشور در کلیه مراحل پژوهش.
اصل رعایت انصاف و امانت: تعهد به اجتناب از هرگونه جانب داری غیر علمی و حفاظت از اموال ، تجهیزات و منابع در اختیار.
اصل ارزداری: تعهد به صیانت از اسرار و اطلاعات محرمانه افراد، سازمانها و کشور و کلیه افراد و نهادهای مرتبط با تحقیق.
اصل احترام: تعهد به رعایت حریم ها و حرمت ها در انجام تحقیقات و رعایت جانب نقد و خود داری از هرگونه حرمت شکنی.
اصل ترویج: تهد به رواج دانش و اشعه نتایج تحقیقات و انتقال آن به همکاران علمی و دانشجویان به غیر از مواردی که منع قانونی دارد.
اصل برائت: التزام به برائت جویی از هرگونه رفتار غیر حرفه ای و اعلام موضع نسبت به کسانی که حوزه علم و پژوهش را به شائبه های غیر علمی می آلایند.
تقدیم به:
پدر و مادرم که روزهای نوشتن این مطالب با خاطرههای همراهیشان رقم خورده است …و همه ی آموزگاران و اساتیدم که سخاوتمندانه مرا در دانش و تجربهی خود سهیم ساختند و نیز تقدیم به پیشگاه مقدسه ی حضرت فاطمه “س” به او که محبوبه ی خداوند و رسول او بود به او که مظلومانه به همراه فرزندش محسن “ع” به شهادت رسید.
سپاسگذاری
منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون برآید مفرح ذات.
خدای بزرگ را سپاس می گویم که به من توفیق داد تا بهترین لحظات زندگیم را در راه کسب علم و دانش در سایه اساتید ارجمند و بزرگواری سپری نمایم که از آنها درس علم و اخلاق را آموختم پس بر خود لازم می دانم تا از راهنمایی های اساتید ارجمند آقایان دکتر علیرضا ماردپورودکتر محمود نجفی تشکر و قدردانی نموده و صمیمانه ترین سپاس ها را تقدیم این اساتید بزرگوار نمایم و طول عمر با برکت را از خداوند بزرگ برای این عزیزان آرزومندم.
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد علوم و تحقیقات
تعهد نامه اصالت رساله یا پایان نامه
اینجانب هادی حسنی دانش آموخته مقطع کارشناسی ارشد نا پیوسته در رشته روانشناسی بالینی که در تاریخ 12/06/1393از پایان نامه / رساله خود تحت عنوان ” مقایسه تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین شهرستان لردگان ” با کسب نمره80/17 و درجه عالی دفاع نموده ام بدینوسیله متعهد می شوم:
این پایان نامه / رساله حاصل تحقیق و پژوهش انجام شده توسط این جانب بوده و در مواردی که از دستاوردهای علمی و پژوهشی دیگران (اعم از پایان نامه، کتاب، مقاله-ریسرچ و …. ) استفاده نموده ام، مطابق ضوابط و رویه موجود، نام منبع مورد استفاده و سایر مشخصات آن را در فهرست مربوطه ذکر و درج کرده ام.
این پایان نامه / رساله قبلاَ برای در یافت هیچ مدرک تحصیلی ( همسطح، پایین تر یا بالاتر) در سایر دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی ارائه نشده است.
چنانچه بعد از فراغت از تحصیل، قصد استفاده و هرگونه بهره برداری اعم از چاپ کتاب، ثبت اختراع و … از این پایان نامه داشته باشم، از حوزه معاونت پژوهشی واحد مجوزهای مربوطه را اخذ نمایم.
چنانچه در هر مقطع زمانی خلاف موارد فوق ثابت شود، عوواقب ناشی از ان راا می پذیرم و واحد دانشگاهی مجاز است با اینجانب مطابق ضوابط و مقررات رفتار نموده و در صورت ابطال مدرک تحصیلی ام هیچ گونه ادعایی نخواهم داشت.
نام و نام خانوادگی: هادی حسنی
تاریخ و امضاء:
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل نخست: کلیات تحقیق 1-1-مقدمه………………………………………………………………………………………………………………………………. 3
1-2- بیان مسئله……………………………………………………………………………………………………………………… 5
1-3- ضرورت و اهمیت تحقیق………………………………………………………………………………………………… 8
1-4- اهداف پژوهش…………………………………………………………………………………………………………………. 9
1-5- اهداف کلی……………………………………………………………………………………………………………………….
1-6- اهداف جزئی……………………………………………………………………………………………………………………..
1-7- فرضیههای تحقیق……………………………………………………………………………………………………………
1-8- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها…………………………………………………………………………………. 9
9
10
10
فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه تحقیق 2-1- مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………………….. 14
2-2- تنظیم هیجان…………………………………………………………………………………………………………………… 14
2-3-تعاریف تنظیم هیجان……………………………………………………………………………………………………….. 15
2-4- ویژگیهای تنظیم هیجان……………………………………………………………………………………………….. 16
2-5-مدلهای تنظیم هیجان……………………………………………………………………………………………………. 20
2-6- رضایت زناشویی………………………………………………………………………………………………………………. 24
2-7- عوامل مؤثر در رضایت زناشویی………………………………………………………………………………………. 26
2-8- کیفیت زندگی………………………………………………………………………………………………………………… 40
2-9- تعریف کیفیت زندگی……………………………………………………………………………………………………… 41
2-10- تعریف روانشناسی مثبتنگر بر اساس کیفیت زندگی………………………………………………….. 42
2-11- نظریه کیفیت زندگی……………………………………………………………………………………………………. 43
2-12- الگوی پنجگانه رضایتمندی از زندگی……………………………………………………………………………. 47
2-12- 1-عناصر پنج گانه نظریه کیفیت زندگی………………………………………………………………………..
2-13- کیفیت زندگی، سلامتی و سلامت فکری……………………………………………………………………….
2-14- کیفیت زندگی و روشهای کنترل استرس…………………………………………………………………… 47
50
51
2-15-بازنگری پژوهشهای مربوطه……………………………………………………………………………………………. 51
فصل سوم: روش تحقیق 3-1- مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………………….
3-2- روش پژوهش……………………………………………………………………………………………………………………
3-3- جامعه آماری…………………………………………………………………………………………………………………….. 57
57
57
3-4-نمونه و روش نمونهگیری………………………………………………………………………………………………….. 57
3-5- ابزار های پژوهش………………………………………………………………………………………………………………. 58
3-6- روش تجزیه و تحلیل اطلاعات………………………………………………………………………………………….
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده ها 59
4-1-مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………………….. 61
4-2- یافتههای جمعیت شناختی……………………………………………………………………………………………… 61
4-3- یافتههای توصیفی……………………………………………………………………………………………………………. 63
4-4- یافتههای استنباطی………………………………………………………………………………………………………… 66
فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری 5-1- مقدمه………………………………………………………………………………………………………………………………. 76
5-2- تبیین فرضیههای پژوهش……………………………………………………………………………………………….
5-3- محدودیت های پژوهش……………………………………………………………………………………………………. 76
80
5-4- پیشنهادهای پژوهش………………………………………………………………………………………………………… 80
5-5- منابع………………………………………………………………………………………………………………………………….. 81
5-6- پیوست………………………………………………………………………………………………………………………………… 96
TOC h z t “a jadval;1”
عنوان : مقایسه تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین شهرستان لردگان
بوسیله : هادی حسنی
چکیده:
هدف پژوهش حاضر مقایسه راهبردهای تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین شهرستان لردگان بود. این پژوهش از نوع علی مقایسهای بود. جامعه آماری این پژوهش، کلیهی فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین شهرستان لردگان بود. نمونه پژوهش160 نفر بودند که 80 نفر از آنها فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان بودند و 80 نفر از آنها متأهلین غیر جانباز بودند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه تنظیم هیجان گارنفسکی و کرایج (36 سؤالی)، رضایت زناشویی انریچ (47 سؤالی) و پرسشنامه کیفیت زندگی( 26 سؤالی) استفاده گردید. نتایج دادههای پژوهش با روش تحلیل واریانس چند متغیری تجزیه و تحلیل شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری(MANOVA) نشان داد که بین میانگین تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین تفاوت معناداری وجود دارد (005/0>P). با توجه به این نتایج، بهتر است که به آموزشهای ویژه این گروه و اقدامات پیشگیرانهی آن توجه کرد. زیرا این متغییرها کمک کنندهی خوبی در زمینهی درمان مناسبتر و حمایت بهتر از این افراد میباشد.
واژگان کلیدی: جانبازان اعصاب و روان، کیفیت زندگی، رضایت زناشویی، تنظیم هیجان
فصل نخست:کلیات تحقیق1-1-مقدمه
جنگ به عنوان یک عامل فشارزای روانی پیامدهای گستردهای را در زمینههای مختلف فردی و اجتماعی بر جامعه تحمیل میکند. مشکلات جسمی و روانی فرد جانباز که معمولا در خانواده نقش اول را دارد و اثرات غیرمستقیم آن بر خانوادههای آنان از جمله ناگوارترین تبعات این پدیده میباشد (عراقی، 1382). نیمی از جانبازان به سبب معلولیت خویش باعث ایجاد تنش در محیط خانوادهی خود میشوند (قهاری، 1382). این مسائل به نوبهی خود همسر و فرزندان جانبازان را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث پایین آمدن کیفیت زندگی و رضایت زناشویی در آنها میشود. اگر چه تعریف منفرد و جهانی از مفهوم کیفیت زندگی در دست نیست، اما یک توافق گسترده در زمینه چند بعدی بودن این مفهوم وجود دارد که دربرگیرنده ابعاد رفاه اجتماعی، فیزیکی و روانی است ( فوه، وانگ و لو، 2000). کیفیت زندگی مفهوم وسیعی است که عرصههای مختلف زندگی، همچون وضعیت مالی، کار، عشق، مذهب همچنین سلامت جسمی، روانی و اجتماعی را در بر دارد ( جانسون، داهلسترون و براسترون، 2005). در مطالعات کیفیت زندگی، خود فرد تنها مرجع برای ارزیابی کیفیت زندگی اوست در نتیجه یک ناراحتی خاص که برای یک نفر ممکن است ادامه زندگی را غیر ممکن میسازد، از نظرفرد دیگر تنها به عنوان ناراحتی قلمداد میشود (پوور، 2003). یکی از جنبههای بسیار مهم ارتباط بین زن و شوهر رضایتی است که زن و شوهر از ازدواج خود تجربه میکنند (لوکاس، 2003). پژوهشها نشان دادهان که رضایت از ازدواج، رابطهای قوی با احساس خوشبختی و شادکامی (سینها و ماکرجک، 1990؛ ویلسون و اسلوالد، 2005)، بهزیستی (داینر، گوم، سو و اوشی، 2002) و سلامت عمومی زوجین دارد (لمب، لی و دماریس، 2003). رضایت زناشویی وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع، احساس خوشبختی، رضایت از ازدواج و رضایت از همدیگر دارند ( کارنی و برادیوری، 2005). عدم رضایت از زندگی زناشویی با وضعیت سلامتی ضعیفتر، علائم افسردگی، مشکلات شخصیتی، رفتارهای نامناسب و وضعیت ضعیف اجتماعی همبسته است (مالتی و همکاران، 2004). ازدواج ناهماهنگ، عامل خطری برای افسردگی است (ساپینگتون، 2001)، در مقابل رضایت زناشویی با کاهش خطر ابتلا به افسردگی همراه است. همسرانی که اختلاف دارند، افسردهتر هستند و رفتار خصمانهتر و خلقی مضطربتر دارند (برامیت و همکاران، 2000). تنظیم هیجان شکل خاصی از خودنظمبخشی است و به عنوان فرایندهای بیرونی و درونی دخیل در بازبینی، ارزشیابی و تعدیل ظهور، شدت و طول مدت واکنشهای هیجانی تعریف شده است (تامپسون، 1994) که در سطح هشیار، نیمه هشیار و ناهشیار بکار گرفته میشود. پژوهشها نشان میدهد که استفاده از راهبردهای تنظیم هیجان مثبت پیشبینیکنندهی عاطفهی منفی پایین است (مارتینی و بوسری، 2010). تنظیم هیجان نقش مهمی در سازگاری ما با وقایع استرسزای زندگی دارد. (آیزنبرگ، 2000).
نتایج پژوهشها نشان میدهند که ظرفیت افراد در تنظیم مؤثر هیجانها بر شادمانی روانشناختی، جسمانی و بینفردی تأثیر میگذارد. در رویکردهای نوین، علت اختلالات هیجانی به نقص در کنترلهای شناختی نسبت داده میشود، به طوری که ناتوانی در کنترل هیجان منفی، ناشی از از وجود افکار و باورهای منفی دربارهی نگرانی و استفاده از شیوههای ناکارآمد مقابلهای است. سبکهای مقابله مشتمل بر کوششهایی از نوع عملی و درونروانی برای مهار مقتضیات درونی و محیطی و تعارضهای میان آنهاست. لذا مفهوم تنظیم هیجان، به دقت مرتبط با مفهوم مقابله است. سبکهای مقابله در سه بعد 1- شناختی (با تفکر) 2- مداخلات رفتاری 3- ترکیبی از دو بعد شناختی و رفتاری، هیجان را تنظیم میکنند (گروس، 2001). پژوهشها نشان میدهند که تفاوتهای افراد در استفاده از سبکهای مختلف تنظیم هیجان موجب پیامدهای عاطفی، شناختی و اجتماعی مختلفی میشود، چنانکه استفاده از سبکهای ارزیابی مجدد با هیجانهای مثبت، عملکرد میانفردی بهتر و بهزیستی بالاتر ارتباط دارد. از این رو هدف پژوهش حاضر مقایسهی تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین میباشد.
1-2- بیان مسئلهجنگ هشت ساله عراق علیه ایران لطمات و خسارات همه جانبهای به کشور ما وارد کرد. از جمله این خسارات جبران ناپذیر شهید، مجروح و مفقود شدن جمع کثیری از بهترین اقشار مردم کشورمان بود. آسیبهای روحی و روانی که به خانوادههای این گروه وارد شد نیز قابل توجه است و اثرات سوء آن نیز همچنان ادامه دارد. از جمله این مسایل بهداشت روانی خانواده جانبازان یعنی همسر و فرزندان آنها است که در اثر کم توجهی به نیازهای اولیه آنان در معرض خطر قرار گرفته است. آسیبهای روانی هم مثل آسیبهای جسمی اگر به موقع و به سرعت تشخیص داده نشوند و تدابیر درمانی لازم صورت نگیرد آثار و عوارض و پیامدهای ناگواری بر خانواده و اجتماع بر جا خواهد گذاشت. تقریبا صددرصد آسیبدیدگان اعصاب و روان از اختلال خواب، ضعف و سستی، سردرد و سرگیجه، احساس از دست رفتن انرژی، خستگی، دردهای عضلانی و مفصلی، عدم تمرکز حواس، یأس و ناامیدی، عدم احساس لذت از زندگی و افکار مرگ شکایت دارند (بحرینیان و برهانی، 1382). فرزندان جانبازان اعصاب و روان از اولین مراحل رشد روانی، به طور مکرر و مستمر در معرض فشارها و ضربات روانی هستند و به همین دلیل بروز اختلالات روانی و رفتاری در آنها به دور از انتظار نخواهد بود (رضاییان و محمدی، 1379؛ سیگال، 1971؛ آبرامس، 1999؛ دیویدسون و میلر، 2001 و هاسین، 2001). همچنین تحقیقات گوناگون نشان دادند که میزان سلامت روانی و رضایتمندی از زندگی در همسران جانبازان اعصاب و روان و فرزندان آنها پایینتر از سایر افراد است ( بحرینیان و برهانی، 1382). و این عوامل منجر به پایین آمدن کیفیت زندگی فرزندان این گروه میشود.
یکی از متغیرهایی که در این پژوهش به آن پرداخته شده است کیفیت زندگی است. کیفیت زندگی ساختار پویا و ذهنی است که به مقایسه ی وضعیت گذشته با حوادث اخیر در همه ی جوانب مثبت و منفی آن می پردازد. ذهنی بودن ماهیت کیفیت زندگی به ادراک افراد درباره ی وضعیت زندگی شان بجای گزارشات دیگران می پردازند (حیدری، سلحشوریان، رفیعی و حسینی، 1387). طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی، عبارت است از “ادراک افراد از وضعیت زندگی در عرصه ی فرهنگ و سیستم ارزشی که فرد در آن زندگی می کند و با اهداف، انتظارات، معیارها و امور مهم مرتبط است” (دوایهی و سینگ، 2001؛ به نقل از شمس اسفندآباد و نژاد نادری، 1388).کیفیت زندگی، سه بعد سلامت را در برمیگیرد: بعد جسمانی، روانی و اجتماعی ( عباسزاده، باقری و مهران، 1388). در یک تقسیم بندی جامع تر، کیفیت زندگی را ارزیابی افراد از خود دانسته اند که در هشت خرده مقیاس مرتبط، سلامت را می سنجد: عملکرد جسمانی، نقش جسمانی، درد بدنی، عملکرد اجتماعی، نقش هیجانی، سلامت عمومی، سرزندگی و سلامت روان (شمس اسفندآباد و نژاد نادری، 1388). کیفیت زندگی در جانبازان اعصاب و روان پایین است. فرزندان جانبازان اعصاب و روان از نظر عاطفی – روانی در وضعیت دشوارتری به سر می برند، و از زندگی خود لذت کمتری می برند. بنابراین کیفیت زندگی یکی از مسایلی است که در مشاوره با این گروه باید به آن توجه کرد. کیفیت زندگی پایین بر رضایت زناشویی و روابط بین زوجین تاثیر می گذارد.
یکی دیگر از متغیرهای این پژوهش رضایت زناشویی است که به عنوان میزان ادراک زوج از اینکه شریکشان نیازها و تمایلات آنها را برآورده می کند تعریف میشود (بارپیو، لانگر، 2005؛ پلگ، 2008). هاکینز رضایت زناشویی را اینگونه تعریف می کند: “احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر، زمانی که همه ی جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند” (هدیکی، تک و یوشیهیشا، 2005). اینگونه به نظر می رسد که رضایت زناشویی به صورت مستقیم و غیر مستقیم با پایدار بودن واحد خانواده و کیفیت بهتر زندگی رابطه داشته باشد در حالیکه مشخص شده است نارضایتی از ازدواج منجر به استرس، اضطراب و حتی انحلال واحد خانواده می گردد (شاکلفرد، بسر و گوتز، 2008). در صورتی که احساس زوج ها نسبت به زندگی مشترک مطلوب باشد، زوج ها از رفاه، امنیت و سلامت برخوردار هستند در غیر این صورت، این عدم رضایت زناشویی بر کیفیت زندگی و سایر روابط زوجین تاثیر مخرب می گذارد (برادبوری، 2004).
مردم از راهبردهای مختلفی برای مدیریت و تنظیم هیجانهایشان استفاده میکنند. تنظیم شناختی- هیجانی به راهبردهایی که افراد در شرایط پریشانی به کار میبرند تا هیجانهای خود را کنترل کنند، تعریف شده است ( گروس، 2003). تنظیم هیجان وجه ذاتی گرایشهای پاسخ هیجانی است (آمستادتر، 2008). هنگامی که فرد با یک موقعیت روبرو میشود، احساس خوب و خوشبینی، به تنهایی برای کنترل هیجانهای وی کافی نیست، او نیاز دارد که در این لحظات بهترین کارکرد شناختی را نیز داشته باشد. فرد میکوشد تا هیجانهای خود را کنترل کند (گروس، ریچارد و جان، 2006). تنظیم هیجان ما را قادر میسازد با انعطافپذیری بیشتری به وقایع محیطی متنوع پاسخ دهیم. توانایی تغییر دادن رفتار همراه با تغییر محرک در کنشوری سازگارانهی هیجان اهمیت خاصی دارد. نظریههای جدید در قلمرو هیجان، بر نقش مثبت و انطباقی هیجان تأکید دارد (فردریکسون، 2001). طبق این نظریهها هیجان میتواند نقش سازنده ای در حل مسله و پردازش اطلاعات (مایر و سالووی، 1995)، فرایند تصمیمگیری (ایزن و روزن زویگ، 1994) داشته باشد. با این همه نباید فراموش کرد که هیجان همواره سودمند نیست و بیشتر اوقات باید آنها را تنظیم و مدیریت کرد. مفهوم کلی تنظیم شناختی هیجان دلالت بر شیوهی شناختی دستکاری ورود اطلاعات فراخواندهی هیجان دارد (تامپسون،1994). به عبارت دیگر، راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، به نحوهی تفکر افراد پس از بروز یک تجربهی منفی و واقعه آسیبزا برای آنها اطلاق میشود. تنظیم هیجان در مدیریت هیجانها نقش اساسی ایفا میکند (سارنی، مومه و کمپوس، 1998) و شکل خاصی از خود نظمبخشی است (تیس و براتسلوسکس، 2000). تحقیقات مختلف نشان دادهاند که توانمندی افراد در تنظیم شناختی – هیجانی میتواند نقش مهمی را در سازگاری فرد با وقایع استرسزای زندگی بازی کند (ایسنبرگ، فابس، گاسری و ریسر، 2000؛ گروس، 2000).
در آخر با توجه به مشکلاتی که جانبازان اعصاب و روان با آن مواجه هستند و تأثیری که این مشکلات بر روی فرزندان این گروه میگذارد پژوهش حاضر درصدد پاسخ به این سؤال است که آیا بین تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین تفاوت وجود دارد یا نه؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیقجنگ به عنوان یک عامل فشارزای روانی پیامدهای گستردهای را در زمینههای مختلف فردی و اجتماعی بر جامعه تحمیل میکند. مشکلات روانی و جسمی فرد جانباز که معمولا در خانواده نقش اول را دارد و اثرات غیرمستقیم آن بر خانواده از جمله ناگوارترین تبعات این پدیده میباشد (عراقی، 1382). نیمی از معلولین به سبب معلولیت خویش باعث ایجاد تنش در محیط خانواده خود میشوند (قهاری، 1382). تحقیقات انجام شده بر روی همسران و فرزندان جانبازان نشان دادهاند که مشکلات سلامت روان، اضطراب، افسردگی، اختلال استرس پس از سانحه، اختلال در روابط بین فردی و علایم جسمانی در خانوادههای جانبازان به مراتب بیشتر از سایر افراد است که این مشکلات اثرات منفی شدید و ماندگاری را بر سازگاری زناشویی، کارکرد عمومی خانواده و سلامت روان همسر و فرزندان آنها دارد که منجر به پرخاشگری، خشونت در خانواده، مشکلات جنسی، طلاق، فرزندپروری نامناسب میگردد (بحرینی و برهانی، 2004). با توجه به جوی که فرزندان جانباز در آن بزرگ میشوند و مشکلاتی که با آن مواجه هستند از نظر روانی دچار مشکلاتی میشوند که در کیفیت زندگی و رضایت زناشویی آنها نیز تأثیر میگذارد. با توجه به موارد گفته شده، پژوهش حاضر درصدد است با بررسی وضعیت روانشناختی فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان در متغییرهایی مثل تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی و مقایسه آن با سایر متأهلین بتواند با برنامه ریزی و اعمال آموزشهای لازم حمایت لازم، را جهت فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان به عمل آورد و به آنها کمک کنند تا با حل مشکلات خود زتدگی بهتری داشته باشند.
1-4- اهداف تحقیقاهداف تحقیق به دو دسته کلی و جزئی تقسیم می شود:
1-5- هدف کلی :
مقایسه بین تنظیم هیجانی، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهیلن
1-6- اهداف جزیی:مقایسه تنطیم هیجان در دو گروه فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین
مقایسه رضایت زناشویی و در دو گروه فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین
مقایسه کیفیت زندگی در دو گروه فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین
1-7- فرضیه های تحقیق:
بین میزان تنظیم هیجانی فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین تفاوت وجود دارد.
بین میزان رضایت زناشویی فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین تفاوت وجود دارد .
بین میزان کیفیت زندگی فرزندان متأهل جانبازان اعصاب و روان و سایر متأهلین تفاوت وجود دارد .
1-8- تعاریف مفهومی و عملیاتی واژگان1-8-1- تعریف مفهومی تنظیم هیجان
تنظیم هیجان: طبق تعریف مایر و سالوی (1990)، تنظیم هیجان به توانایی نظارت و تغییر شدت و جهت هیجانات در خود و دیگران اشاره دارد. تنظیم هیجان همچنین به توانایی متعادل کردن هیجانات منفی و حذف تأثیرات مخرب آنها بر سازگاری روانشناختی و نیز توانایی حفظ هیجانات مثبت که ارزش لذّت گرایانه دارند، مربوط میشود.
تنظیم هیجان مطابق نظر گارنفسکی (2003) از 9 مؤلفه تشکیل شده است. این مؤلفهها عبارتند از:
1-سرزنش خود: تفکر با محتوای مقصر دانستن خود
2-سرزنش دیگران: تفکر با محتوای مقصر دانستن و سرزنش دیگران به خاطر آنچه اتفاق افتاده است.
3-نشخوارگری: اشتغال ذهنی دربارهی احساسات و تفکرات مرتبط با واقعهی منفی.
4-فاجعهانگاری: تفکر با محتوای وحشت از حادثه.
5-پذیرش: تفکر با محتوای پذیرش و تسلیم در برابر رخداد.
6-تمرکز مجدد مثبت: فکر کردن به موضوع لذتبخش به جای تفکر دربارهی حادثهی واقعی.
7-تمرکز مجدد بر برنامهریزی: فکر کردن دربارهی مراحل فایق آمدن به واقعهی منفی یا تغییر آن.
8-ارزیابی مجدد مثبت: تفکر دربارهی جنبههای مثبت واقعه یا ارتقاء شخصی.
9-دیدگاهپذیری: تفکرات مربوط به کم اهمیت بودن واقعه یا تاکید بر نسبیت آن در مقایسه با سایر وقایع.
1-8-2- تعریف عملیاتی تنظیم هیجان
در این پژوهش منظور از تنظیم هیجان نمرهای است که آزمودنی از پرسشنامهی تنظیم شناختی- هیجانی گارنفسکی که برای افراد بالای 16 سال نرم شده است، بدست میآید. تنظیم هیجان یک متغیر فاصلهای است.
1-8-3- تعریف مفهومی رضایت زناشویی
رضایت زناشویی عبارت است از:1- از توافق زن و شوهر در مورد اموری که ممکن است مسایل حادی به بار آورد. 2- علایق و عوامل مشترک. 3- ابراز علاقه علنی مکرر و اعتماد متقابل. 4- شکوه و شکایت اندک 5- شکایت نادر از احساس تنهایی، سیه بختی و مانند اینها (کارنی و کومبز، 2000).
1-8-4- تعریف عملیاتی رضایت زناشویی
رضایت زناشویی در این پژوهش به وسیله ی پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ که برای افراد بالای 16 سال نرم شده است، سنجیده می شود. و مقیاس سنجش آن فاصله ای است.
1-8-5- تعریف مفهومی کیفیت زندگی
کیفیت زندگی یک ساختار پیچیده است که عبارتند از ادراکی که هر فرد از زندگی اش با توجه به دو مؤلفه: 1- بافت فرهنگی و نظام ارزشی که فرد در آن زندگی می کند.
2- هدف ها، انتظارات، معیارها و علایق بین فردی، است ارایه می دهد. گرانت و همکاران کیفیت زندگی را با ارزیابی مثبت و منفی فرد از مشخصه ها و خصوصیات زندگی خود در ارتباط می دانند(گرانت و پدیلا، 1990). اولیور و دیگران (1996) معتقدند که برداشت و درک افراد از موقعیت خود در زندگی در رابطه با هدف ها و سیستم ارزشی مورد قبول آنها با توجه به شرایط عینی زندگی را می توان کیفیت زندگی نامید. این مفهوم دارای ابعاد مختلف سلامت جسمی، وضعیت روانی، استقلال، تمامیت اجتماعی، اعتقادات و تعاملات محیطی است.
1-8-6- تعریف عملیاتی کیفیت زندگی
در این پژوهش منظور از کیفیت زندگی، نمره ای است که آزمودنی ها در پرسشنامه ی (SF- 36) مک هورفی و ورا که برای افراد بالای 16 سال نرم شده است به دست آورده اند. مقیاس سنجش آن فاصله ای است.
فصل دومادبیات تحقیق و پیشینه تحقیق 2-1- مقدمهبا توجه به آنکه هدف پژوهش حاضر مقایسهی تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در فرزندان جانبازان اعصاب و روان میباشد، در این فصل مبانی نظری مربوط به متغیرهای پژوهش یعنی تنظیم هیجان، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی به ترتیب آورده شده است و سپس در پایان به بررسی پژوهشهای انجام شدهی به موضوع پرداخته شده است.
2-2- تنظیم هیجان
هیجان اصطلاحی است که روانشناسان و فلاسفه بیش از یک قرن دربارهی معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداختهاند. هیجانها دادههای درونی هستند که بر انگیزه و رفتار اثر میگذارند و در واقع ممکن است مقدم بر شناخت باشند. همچنین دادههای تجربی بیان میکنند که هیجان توسط ساختارهای زیرین قشر مخ کنترل میشود و می تواند بر دامنهای از پردازشهای شناختی که شامل سوگیری توجهریا، سوگیری حافظه و قضاوت و تصمیم-گیری است، اثر بگذارد (کلور و پاروت، 1994؛ به نقل از بهرامی، 1390). هیجان اثر قدرتمندی بر روی استدلال میگذارد و از راههایی که هنوز ناشناختهاند به تثبیت کمک می کند. در واقع هیجان سیستم پیچیدهای است که در طول تاریخچه تکاملی انسان رشد یافته و ارگانیسم را برای پاسخ به محرکات محیطی و چالشها مجهز میکند. بر اساس ادبیات، عبارت تنظیم هیجان مبهم است و به دو کاربرد مهم آن اشاره دارد. یکی اینکه چگونه هیجانات افکار، سیستم فیزیولوژیک و رفتار را تنظیم میکند و دیگری این است که چگونه خود هیجانات تنظیم میشوند. فراین تنظیم هیجان ممکن است خودکار و نترل شده یا هشیار یا ناهشیار باشد، به علت اینکه هیجانات فرایندهایی چند بعدی هستند که در هر زمانی آشکار میشوند. تنظیم هیجان یا شامل تغییرات در پویایی هیجان می شود یا موجب تغییر در زمان، مقدار و مدت آن و تعدیل پاسخ در حوزههای رفتاری، تجربی یا فیزیولوژیی میشود. تنظیم هیجان میتواند میزان مؤلفههای مرتبط در سیستم پاسخدهی به هیجان را که موجب آشکار شدن هیجان میشوند، تغییر میدهد (تامپسون و مایر، 2007؛ به نقل از آریا پوران، 1390).
2-3- تعاریف تنظیم هیجان
از تنظیم هیجان تعریفهای متعددی شده است، ولی همهی آنها تنظیم هیجان را شیوهای که در آن افراد تجربهی خود و بیان خود از هیجان را در شرایط پریشانی به وسیلهی بکار گرفتن راهبردهایی مانند سرپرستی، سرکوب و ارزیابی مجدد شناختی کنترل میکنند، تعریف کردهاند (گروس و جان، 2002). برخی از تعاریف تنظیم هیجان در زیر آورده شده است:
هوانگ (2006) معتقد است تنظیم هیجان عبارت است از فرایند منحصر به فردی که تجربهی هیجان را جهت رسیدن به پذیرش اجتماعی تعدیل میکند و به حالات فیزیکی و روانشناختی در پاسخ به تقاضاهای درونی یا بیرونی مربوط میشود.
به اعتقاد تامپسون (1994) تنظیم هیجان فرایندی درونی و بیرونی است که مسئول بازبینی، ارزیابی و تعدیل واکنشهای هیجانی (مخصوصا از نظر شدت و مدت زمان) برای به انجام رساندن یک هدف است.
گروس و جان (2002) تنظیم هیجان را اینطور تعریف کردهاند ” چه هیجانی را کجا و چه وقت داشته باشیم و آنها را چطور تجربه و بیان کنیم”.
طبق تعریف مایر و سالووی (1990)، تنظیم هیجان به توانایی نظارت و تغییر شدت و جهت هیجانات در خود و دیگران اشاره دارد. تنظیم هیجان همچنین به توانایی متعادل کردن هیجانات منفی و تأثیرات مخرب آنها بر سازگاری روانشناختی و نیز توانایی حفظ هیجانات مثبت که ارزش لذت گرایانه دارند، مربوط میشود.
فرایندهای تنظیم هیجان با تغییر و تحول در سراسر دورهی بزرگسالی تغییر مییابند (چارلز و کارستنسن،2007؛ به نقل از آریا پوران، 1390) و تغییرات تحولی در تنظیم هیجان با تغییرات در عوامل زمینهای آن همراه است. به عنوان مثال، با افزایش تجربیات زندگی و رشد عقلی، ارزشها و فواید نسبی تنظیم هیجان، همراه با سن تغییر میکنند (گروسف ریچارد و جان، 2006) و اگر باز ارزیابی شناختی نسبت به بازداری هیجان پیامدهای بهتری داشته باشد، افراد از نظر تحولی رشدیافته هستند، و از راهبردهای سالم تنظیم هیجان (مثل ارزیابی مجدد مثبت و دیدگاهپذیری) استفاده میکنند و کمتر از راهبردهای ناسالم تنظیم هیجان (بازداری هیجانی)بهره میبرند.
تنظیم هیجان به روند تعدیل یک یا چند جنبه از تجربهی عاطفی یا پاسخهای هیجانی اشاره دارد (چمبرز، گولن و آلن، 2009).
2-4- ویژگیهای تنظیم هیجان
هیجانات نقش حیاتی در شکل دادن به بسیاری از فرایندهای شخصی و اجتماعی زندگی بشر دارد. با اینحال، اگر چه احساسات و عواطف، اعمال ما را تحت تأثیر قرار میدهند، ما نیز به نوبه خود دارای این قابلیت و توانایی هستیم که بتوانیم واکنشهای هیجانی خود را توسط مکانیسمهای مختلف کم و زیاد کنیم، مثلا در مورد هیجانات مثبت، به حداقل رساندن ابراز شادی در مقابل رقبا و پنهان کردن اشک در طول یک فیلم غمانگیز، به عنوان هیجانات منفی (ورتیا، ساندر و وولی مایر، 2011). دیدگاه کارکردگرا معتقد است که تنظیم هیجان به روابط بین احساسات و اهداف فوری و درازمدت فرد مرتبط هستند. هنگامی که هیجانات کنترل شده و انعطافپذیر باشند، در بسیج کردن منابع رفتاری فرد برای دستیابی به اهدافی از جمله برقراری روابط بینفردی، درگیر شدن در روابط اجتماعی، خود ابرازی و … مفید هستند. تنظیم هیجان در این که فرد بتواند اهداف فردی خود را با توجه به مطالبات فرهنگی و اجتماعی دنبال کند مفید هستند. در اصل پیشرفت در مهارتهای تنظیم هیجان در ترویج رفتارهای انطباقی و پاسخهای مناسب و قابل انعطاف منعکس شده است (مارتینی و بوسریف 2010). فرض براین است که تنظیم هیجان اشاره دارد به تجربهی ذهنی و واکنشهای رفتاری مربوط به هیجانات (چمبرز و همکارانف 2009) و تغییرات همزمان در فرایندهای شناختی، رفتاری و فیزیولوژیکی. بسیاری از اختلالات روانی با بیثباتی عاطفی و بینظمی در هیجانات همراه هستند. تنظیم هیجان میتواند بصورت مقدم بر پاسخ باشد (مثلا با دانشآموزان دیگر قبل از امتحان صحبت نمیکنم، برای جلوگیری از عصبانیتم) و ممکن است، متمرکز بر پاسخ باشد (مثل استفاده از ورزش به هنگام احساس خشم) (گروس، 2001). به عبارت دیگر تنظیم هیجان میتواند عامدانه و کنترل شده باشد، مثل پنهان کردن خشم در اختلافات میانفردی و یا به صورت خودکار باشد، مثل انتقال توجه از یک تصویر ناراحت کننده به یک تصویر دیگر. اگر چه شواهدی وجود دارد که معتقد است که فرایندهای خودکار، جنبهای مهم از تنظیم هیجان را تشکیل میدهند ولی تحقیقات تازهتر بر روی جنبههای عمدی تنظیم هیجان تمرکز یافته است. یک فرد با استفاده از تنظیم هیجان عمدی میتواند زمانی که با یک تجربهی دشوار مواجه است به مهار مناسب احساسات خود بپردازد و به اهداف خود برسد (رابرتون، دافرن و باکس، 2012). تنظیم هیجان سه ویژگی مهم دارد. اولا، این احتمال وجود دارد که افراد هم با کاهش و هم با افزایش هیجانات، هیجانات مثبت و منفی خویش را تنظیم کند. این جنبه اختصاصی به این امر میپردازد که ایا هیجانات افراد با تغییر مراحل رشد، متفاوت میشود یا نه. دوماف عناصر اولیهی تنظیم هیجان، هشیار هستند. تصور بر این است که فعالیت تنظیم هیجان اساسا عمدی و آگاهانه اتفاق میافتد، اما در دفعات بعدی، بدون آگاهی هشیار اتفاق میافتد. سوما، پیش فرض قبلیای بر این وجود ندارد، ه آیا تنظیم هیجان لزوما خوب است یا بد. در دیدگاه گروس (به نقل از اچنر و گروس، 2008) فرایندهای تنظیم هیجان ممکن است بر اساس بافت اجتماعی هم برای ایجاد فعالیتهای خیلی خوب و هم برای فعالیتهای خیلی بد بکار برده شود. به عنوان مثال، راهبردهای شناختی که هیجانات منفی را تعدیل میکنند، ممکن است به ایجاد مسائل بهداشت حرفهای در رویدادهای استرسزا کمک نماید، اما ممکن است هیجانات منفی مرتبط با همدلی را خنثی نمایند. علاوه بر اینف راهبردهای تنظیم کننده ممکن است اهداف شخصی را تحقق بخشند ولی این امکان وجود دارد از طرف دیگران به عنوان ناسازگارانه تلقی شوند.
مهارتهای زمینهای تنظیم هیجان
تنظیم هیجان سازگارانه به یک سری مهارتهای زمینهای مانند آگاهی و پذیرش نیاز دارد.
آگاهی
تنظیم هیجان نیاز به آگاهی مؤثر، درک و وضوح پاسخهای عاطفی دارد. توانایی به رسمیت شناختن و توصیف تجارب درونی مهم هستند، چرا که آنها دسترسی به اطلاعات تطبیقی و عملکردی را فراهم میآورند. آگاه بودن از احساسات دردناک و ناراحت کننده، اطلاعاتی را در مورد ارزشها و اهداف به فرد ارائه میدهد. برای مثال کسی که از “احساس خشم” آگاه است قادر به تشخیص بیعدالتی و دفاع از خود میباشد. تحقیقات نشان میدهد که زمانی که مردم از احساسات تحریک شدهی خود آگاه میشوند، با توجه به علل احتمالی آن سعی میکنند که پاسخ اجتماعی مناسب با احساسات خود را نشان دهند که این منجر به افزایش خویشتنداری در آنها میشود. شواهد تجربی حاکی از این است کهمردم با آگاهی هیجانی بالا تمایل دارند که به شیوهای سالمتر به تنظیم هیجانات خود بپردازند و همچنین به هنگام تجربهی احساسات منفی، بهتر قادرند که به انجام رفتارهای انظباقی بپردازند (رابرتون و همکاران، 2012).
پذیرش
پذیرش عاطفی شامل مواجهه با تمام احساسات، بدون واکنش منفی به احساسات خاص است (چمبرز و همکاران، 2009). تمایل به تجربهی هر دو هیجان مثبت و منفی یک جز لازم از تنظیم هیجان مؤثر است. زیرا اجازه میدهد تا فرایندهای فیزیولوژیکی و روانی همراه با احساسات را با هم تجربه کند. با اینحال پذیرش هیجانات ممکن است دشوار نیز باشد. چون اغلب مردم آن را با قواعد اجتماعی و خاطرات خود تداعی میکنند. به عنوان مثال یک فرد ممکن است یاد بگیر که احساس ترس برای مردان غیر قابل قبول است و یا آنها ممکن است ترس را با تجربیات گذشته مثل طرد شدن از سوی دوستان و احساس شرم و تحقیری را که نتیجهی داشتن آن احساس تجربه کرده است تداعی کند (رابرتون، دافرن و باکس، 2012).
استراتژیهای تنظیم هیجان
در پژوهشهای شناخت اجتماعی و علوم عصبشناختی، تلاش بر آن است تا از راه روشهای دانش عصبشناختی به پرسشهای مربوط به چگونگی تعامل شناخت و هیجان پاسخ داده شود. پژوهشهای تجربی در مورد تنظیم هیجان با مطالعات روان تحلیلگران در مورد ساز و کارهای دفاعی آغاز گردید و با مطالعه در مورد عوامل مؤثر در مورد عوامل مؤثر بر توانایی فرد در کنار آمدن با موقعیتهای استرسزا توسعه یافت و امروزه این دسته از پژوهشها با مطالعهی توانایی کودکان در تنظیم خود ادامه یافته است (اچنر و گراس، 2008). بر مبنای این مطالعات مدلهای متعددی در خصوص نقش سیستمهای عصبی در کنترل هیجان شکل گرفته است. مدل استراتژیهای شناختی هیجان از مهمترین مدلها در این مورد است. این دسته از مدلها به فرایندهای شناختی گوناگون مؤثر در تنظیم کنشهای هیجانی میپردازد. توجه متخصصان به موضوع تنظیم هیجان در سازگاری با رویدادهای استرسزا در زندگی، باعث گردید تا برخی پژوهشگران به مطالعهی راهکارهای شناختی مؤثر بر کنترل و تنظیم هیجان بپردازند. به باور گارنفسکی و کرایج (2006) استراتژیهای تنظیم هیجان، کنشهایی هستند که نشانگر راههای کنار آمدن فرد با شرایط استرسزا و یا اتفاقات ناگوار است. به باور گارنفسکی، کرایج و اسپیابنهون (2001) افراد در مواجهه با تجارب و موقعیتهای استرسزا برای حفظ سلامت روانی و هیجانی خود از راهکارهای شناختی متنوعی استفاده میکنند. استراتژیهای شناختی هیجان، سازوکارهای خودآگاهی هستند که فرد برای کنار آمدن با شرایط ناگوار بکار میبرد (گارنفسکی، کوپمن، کرایچ و کات، 2009). از جمله رایجترین راهکارهای شناختی، برای تنظیم هیجان در مواجه با شرایط ناگوار عبارتنداز: سرزنش خود، سرزنش دیگران، نشخوار فکری، تلقی فاجعهآمیز، توسعه چشمانداز، تمرکز مجدد مثبت، ارزیابی مثبت، پذیرش شرایط و برنامهریزی.
2-5- مدلهای تنظیم هیجان
الف-مدل فرایند توافقی(همخوانی)هیجان
بر طبق مدل فرایند توافقی، گروس (1998)، هیجان با ارزیابی از نشانههای بیرونی و درونی هیجان شروع میشود و این ارزیابی به هماهنگی مجموعهای از پاسخهای رفتاری، تجربی، فیزیولوژیکی و هیجانی میانجامد. در این مدل هیجان در دو مسیر عمده تنظیم میشود که عبارتنداز: تنظیم هیجان پیشایند محور (AFER) و تنظیم هیجان پاسخ محور (RFER). بر طبق دیدگاه گروس، در مسیر تنظیم هیجان پیشایند محور، در تنظیم هیجان قبل از اینکه پاسخهای هیجانی به صورت کلی فعالسازی شوندف به صورت ضمنی روی میدهند. به عنوان مثال افراد از موقعیتهای معین اجتناب میکنند یا به آن موقعیت نزدیک میشوند. افراد موقعیتهای هیجانی یا تواناییشان را برای مدیریت موقعیتها در جهت تغییر هیجانات، دوباره ارزیابی میکنند. راهبردهای تنظیم هیجان پاسخ محور، شامل بازداری، تشدید، کاهش، به طول انجامیدن یا قطع تداوم تجربه هیجانی، ابراز یا پاسخهای فیزیولوژیکی مربوط به هیجان میشود. بررسیهای تجربی نشان میدهد که بین AFER و RFER تفاوت وجود دارد (گروس و جان، 2003). در این بررسیها پژوهشگران ابتدا دو نوع راهبرد تنظیم هیجان یعنی بازداری هیجانی و باز ارزیابی هیجانی را بررسی نمودهاند. باز ارزیابی هیجانی، راهبردی از فرایند AFER است که شامل ایجاد موقعیت فراخوانده شدهی هیجان برای تغییر تأثیر هیجانی آن موقعیت است. بازداری هیجان، راهبردی از فرایند RFER است که به طور هشیارانه رفتار ابراز هیجان را بازداری میکند. افرادی که هیجانات را بازارزیابی میکنند نسبت به افرادی که هیجانات را بازداری میکنند، هیجانات مثبت بیشتری را تجربه و ابراز میکنند. همچنین، افرادی که هیجانات را بازارزیابی میکنند، پیآمدهای سازگارانهتری را در روابط گرم با دوستان، عزت نس، تنظیم هیجان و رضایت از زندگی گزارش میکنند (گروس و جان، 2003).
ب-مدل فعالسازی و پویاییهای سیستم دلبستگی
این دیدگاه توسط شاور و مایکولیسنر (2002) مطرح شده است. شاور و مایکولینسر (2002) فرایند تنظیم هیجان را به سه مؤلفهی اصلی و مهم نشان دادند که هر مرلفه شامل بازبینی و ارزیابی حوادث تهدیدکننده، در دسترس بودن چهرههای دلبستگی و قابلیت جستجوی ارتباط با دیگران میشد. این مدل توسط مایکولینسر و شاور (2003) اصلاح شد. در این مدل اصلاحی مایکولینسر و همکاران تلاش کردند که راهبردهای تنظیم هیجان را بر اساس عملکرد سیستم و ارتباط هیجان و شناخت مشخص نمایند. در این مدل دو مرحله در زنجیره تحولی راهبردهای مبتنی بر امنیت ارائه شده است. مرحله اول یکپارچگی تنظیم در رشد راهبردهای اولیه دلبستگی از قبیل جستجوی ارتباط است. با کمک چهرههای دلبستگی، افراد میتوانند به تنظیم هیجان در مرحلهی اول برسند. مرحله دوم یکپارچگی خود تنظیمی است که شامل عبور از تنظیم هیجان به مرحلهی خود تنظیمی است. در این مرحله خود به عنوان نمایندهی اجرایی راهبردهای مبتنی بر امنیت عمل میکند. مایکولینسر و شاور (2003) سه مکانیزم را که از طریق آنها عبور از تنظیم هیجان به خودتنظیمی آسان میشود را نشان دادند. این سه مکانیزم شامل وسعتنظر و توانایی شخصی رشد خویشتن و درونی کردن کارکردهایی است که در ابتدا توسط چهرههای دلبستگی ایجاد شدهاند. بنابراین مایکولینسر و شاور (2003) نشان دادند که افراد دارای دلبستگی ایمن، پریشانی هیجانی خود را به تنهایی و با استفاده از احساس امنیت و آسودگی خاطر تنظیم میکنند که از طریق تعاملات با مراقبت و چهرههای دلبستگی حاصل میشود. نظریهی دلبستگی نشان میدهد که دلبستگی نشان میدهد که دلبستگی ناایمن از مراقبت ناسازگارانهی چهرهی دلبستگی حاصل میشود. دلبستگی اضطرابی بالا با الگوهای تکانشی، ناخوانده و بی ثبات مراقب مرتبط است که نه تنها از یادگیری مهارتهای خودتنظیمی جلوگیری میکند بلکه احساس درماندگی، عدم توانایی در تنظیم هیجان، ترس از تنهایی را افزایش میدهد. در این حالت افراد برای کاهش پریشانی هیجانی خود از راهبردهای بیش فعالانه استفاده میکنند. بر خلاف افراد دارای دلبستگی اضطرابی بالا، افراد دارای دلبستگی اجتنابی بالا با راهبردهای بی اثر برای مقابله با هیجانات منفی شناخته میشوند. این افراد تلاش میکنند تا سیستم دلبستگی را با تلاشهای تکانشی برای رسیدن به خود اتکایی و خودمختاری خنثی کنند که در اثر پرهیز از ناکامی و پریشانی نسبت به عدم دردسترس بودن چهرهی دلبستگی یا عدم توجهی مداوم و پرهیز از جستجوی روابط نزدیک، ناشی میشود. بنابراین مایکلولیسنر و شاور (2003) نشان دادند که راهبردهای بی اثر منجر به افکار نیازهای دلبستگی، پرهیز از ارتباط نزدیک و به حداقل رساندن فاصلهی شناختی، هیجانی و فیزیکی با دیگران میشود. علاوه بر این ویژگیهای اولیهی افراد دارای دلبستگی بالا، بازداری افکار و خاطراتی است که پریشانی و احساسات آسیبپذیر بدن را فرا میخواند. هر چند این مدل توضیح میدهد که چگونه افراد دارای دلبستگی ایمن خود تنظیمی در پریشانی هیجانی را ایجاد میکنند و چگونه افراد دارای دلبستگی ناایمن راهبردهای مشخصی را بکار میبرند، اما این مدل تفاوتهای فردی در استفاده از راهبردهای تنظیم هیجان را توضیح نمیدهد.
ج- مدل فرایندی تنظیم هیجان
چهاچوب مدل فرایندی تنظیم هیجان براساس سه فرض پایهریزی شده است. فرض اول این است که هیجانات از نظر شدت و مدت و علت با خلق متفاوت هستند. به نظر میرسد که هیجانات شدیدتر هستند و از نظر زمانی نسبتا کوتاهتر از خلق هستند و معمولا به وسیلهی حوادث یا موارد ویژه ایجاد میشوند (فورگاسن، 1990؛ به نقل از آریا پوران، 1390). فرض دوم این است که هیجانات بوسیله ارزیابی از رویدادهای هیجانی ایجاد میشوند تا از خود رویدادها. فرض سوم این است که هیجانها اجتماعی هستند. تقریبا تمامی هیجانات در تعامل با دیگران به وجود میآیند. براساس این سه فرض، مدل فرایندی تنظیم هیجان، بیان میکند که تنظیم هیجان به سه فرایند، ارزیابی، فرایندهای اولیه و فرایندهای ثانویه در تنظیم هیجان، تقسیم میشوند (هوانگ، 2006).
الف- فرایند ارزیابی
زندگی انسان هم شامل رویدادهای خوشاین و هم رویدادهای ناخوشایند است. به نظر نمیرسد که این تفاوتهای فردی ناشی از فراوانی رویدادهای منفی باشد، بلکه بیشتر ناشی از ارزیابی مختلف از آن رویدادهاست. مدل فرایندی تنظیم هیجان بیان میکند که ارزیابی فقط یک مؤلفهی شناختی ندارد، بلکه چیزی فراتر از آن است. در مدل فرایندی تنظیم هیجان، ارزیابی یک رویداد هیجانی از طریق سه نوع از دادهها یا دانستهها بدست میآید: دادههای فیزیولوژیک، دادههای شناختی، دادههای هیجانی اخیر. مدل فرایندی تنظیم هیجان بیان میکند که دادههای فیزیولوژیکی اغلب نقش مهمی در ارزیابی حوادث هیجانی ایفا میکنند. این باور به نظریهی شاختر (1964) شباهت دارد که نشان داد تجربهی هیجان به دو عامل برانگیختگی خودکار و تفسیر شناختی از آن بستگی دارد. به هر حال مدل فرایندی تنظیم هیجان نشان میدهد که این دو عامل به طور مستقیم به تجربهی هیجان کمک نمیکند، بلکه به ارزیابی رویدادهای هیجانی کمک میکند. این مدل نشان میدهد که چگونه دادههای فیزیولوژیکی از بدن، و چگونه دادههای شناختی از منابع اولیهی ذهن به ارزیابی یک حادثهی هیجانی بخصوص منجر میشود (هوانگ، 2006). مدل فرایندی تنظیم هیجان نشان میدهد که دادههای شناختی، مخصوصا شخصیت و عزت نفس تاثیر عمدهای بر ارزیابی از رویدادهای هیجانی دارند. به عنوان مثال افراد رواننژند که معمولا عزت نفس پایینی دارند، رویدادهای هیجانی را از طریقی که برای بهزیستی آنان مضر است ارزیابی میکنند. به نظر میرسد که آنها در زندگی روزانه به حوادث منفی نسبت به حوادث مثبت حساستر هستند. مدل فرایندی تنظیم هیجان نشان میدهد که باز ارزیابی رویدادهای هیجانی تحت تأثیر حالت خلقی قرار میگیرد. افراد در زمان خلق منفی، اغلب رویدادهای هیجانی را منفی ارزیابی میکنند و هیجانات منفی زیادی را در زندگی روزمرهی خود تجربه میکنند. برعکس افراد با خلق مثبت، رویدادهای هیجانی را مثبت ارزیابی میکنند. برعکس افراد با خلق مثبت، رویدادهای هیجانی را مثبت ارزیابی میکنند و هیجانات مثبت زیادی را در زندگی تجربه میکنند. با توجه به این مشخصه، به نظر میرسد خلق وابسته به موقعیت، جنبههای پایدار ارزیابی را بوجود میآورند.
ب- فرایند اولیهی تنظییم هیجان
در مدل فرایندی تنظیم هیجان، هدف فرایند اولیهی تنظیم هیجان بدست آوردن جامعهپسندی است. به دلیل رسیدن به این هدف، افراد نمیتوانند هیجانات واقعی خود را در برخی از موقعیتها ابراز کنند. در فرایند اولیهی تنظیم هیجان این فرض وجود دارد که افراد هیجانات خود را از سه طریق ممکن تعدیل میکنند. افراد ممکن است هیجانات خود را ابراز، بازداری یا بازارزیابی کنند. بطور ویژه، هیجانات منفی معولا در فرایند اولیهی تنظیم هیجان بازداری میشوند و جهت تعدیل یا تغییر به فرایندهای ثانویهی تنظیم هیجان انتقال مییابند. اما اگرهیجان منفی بتواند در فرایند اولیهی تنظیم هیجان مورد باز ارزیابی قرار گیرد، ممکن است بلافاصله حل و فصل شود، بنابراین چنین هیجانات منفیای نیاز به انتقال به فرایند ثانویهی تنظیم هیجان ندارد. برخلاف تنظیم هیجانات منفی، معمولا تنظیم هیجانات مثبت در فرایند اولیهی تنظیم هیجان به محض ابراز هیجانات مثبت اتفاق میافتد و از نظر اجتماعی مطلوب به نظر میرسد. در واقع به نظر میرسد که تنظیم هیجانات مثبت تا حدی موجب اغراق در ابراز هیجانات مثبت میشود. مردم افرادی را دوست دارند که در زمان دیگر هم، سطوح بالای هیجانات مثبت را ابراز کنند. بنابراین تحت شرایط فشار جامعهپسندی افراد نسبت به هیجانات واقعی خود باید هیجانات مثبت بیشتری را به دیگران نشان دهند. مدل فرایندی تنظیم هیجان نشان میدهد که بین تنظیم هیجان مثبت و منفی تفاوت آشکاری وجود دارد. بطوریکه تنظیم هیجان مثبت نیاز به انتقال به فرایند ثانوی تنظیم هیجان ندارد (هوانگ، 2006). توجه به این نکته مهم است که بازداری هیجانات منفی همیشه بهترین شکل تنظیم هیجانات منفی نیست. در روابط بینفردی، بازداری طولانیمدت هیجانات منفی ممکن است برای صمیمیت بین افراد مشکلساز باشد. زیرا حفظ روابط خوب و مناسب با افراد مهم زندگی از قبیل خانواده و دوستان با شکل نامناسبی از ابراز هیجانات مثبت و منفی همراه است.
ج- فرایند ثانوییه تنظیم هیجان
فرایند ثانویهی تنظیم هیجان به عنوان فرایند تعدیل ناراحتی هیجانی انتقال یافته از هیجانات منفی به فرایند اولیهی تنظیم هیجان برای رسیدن به شرایط مطلوب اجتماعی و جامعهپسندی تعریف شده است. در این فرایند، فرایندهای مدل فرایندی تنظیم هیجان که براساس آن افراد هیجانات خویش را از طریق راهبردهای سازگارانه و ناسازگارانه تعدیل میکنند، به سیستم دلبستگی مرتبط میشوند. افراد برای مقابله با پریشانی شدید هیجانی از راهکارهای مشخصی استفاده میکنند و به احتمال زیاد در استفاده از این راهبردها براساس شدت هیجانات منفی و یا عوامل موقعیتی عمل میکنند (هوانگ، 2006).
2-6- رضایت زناشویی
در مفاهیم روانشناسی، رضایت را خوشی برآمده از آگاهی به یک وضعیت راحت تعریف نموده که معمولا با ارضاء بعضی تمایلات خاص پیوند خورده است. از آنجا که رضایت به همراه خوشایندی حاصل میشود پس میتوان گفت افراد، رضایت را در فکر کردن بر وضعیتی که در وهله اول از خوشایندی برای آنها حاصل شده، به دست میآورند. با این اوصاف خوشایندی حالتی است که از ارضاء نیازهای نهاده شده در انسان به وجود میآید. حال آنکه رضایت از ارزیابی منطقی درباره حالات خوشایند ایجاد میگردد و در کنشهای متقابل اجتماعی و بروز حالات روانی افراد نسبت به یکدیگر به دست میآید و به عبارت دیگر رضایت از تعادل بین حالات خوشایند کننده و کارهای عقلانی در افراد ایجاد میشود (مهدوی، 1375).
وینچ (2002) معتقد است رضایت زناشویی وقتی وجود دارد که وضعیت موجود در روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار منطبق باشد و هشت معیار موقعیت زناشویی را که در سه دهه گذشته بکار رفته است را مشخص کرده است: 1- ثبات، 2- انتظار اجتماعی، 3- رشد شخصیت، 4- مصاحبت، 5- شادی، 6- رضایت، 7- سازگاری و 8- یکپارچگی.
به نظر الیس (1989) طرق مختلفی برای تعریف رضایت زناشویی وجود دارد: رضایت زناشویی احساس عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن و شوهر در موقعی است که تمام جنبههای ازدواجشان را در نظر بگیرند. رضایت یک متغیر نگرشی است و لذا یک خصوصیت فردی زن و شوهر محسوب میشود. طبق تعریف فوق رضایت زناشویی در واقع نگرش مثبت و لذتبخشی است که زن و شوهر از جنبههای مختلف روابط زناشویی دارند.
اولسون (1989) به طور کلی 3 زمینه را برای رضایتمندی مطرح میکند، این حیطهها به یکدیگر وابستهاند و تداخل دارند. این سه حیطه عبارتنداز: الف- رضایت افراد از ازدواجشان، ب- رضایت از زندگی خانوادگی و ج- رضایت کلی از زندگی. نتایج تحقیقات اولسون نشان داد که بین رضایت زناشویی و رضایت از خانواده (70/0r=) همبستگی مثبت وجود دارد و نیز بین رضایت از خانواده و از زندگی به طور کلی (67/0r=) همبستگی مثبت نشان داده میشود.
فینچام و بیچ (2000) رضایت زناشویی را به عنوان نگرشها یا احساسات کلی فرد به همسر و رابطهاش تعریف میکنند. چنین تعریفی از رضایت زناشویی نشان میدهد رضایتمندی درک مفهوم تک بعدی و مبین ارزیابی کلی فرد نسبت به همسر و رابطهاش میباشد. وجود رضایت از زندگی زناشویی برای دوام زندگی و لذت بردن از باهم بودن، امری اجتنابناپذیر است ولی وجود رضایت در زندگی زناشویی به معنای عدم تعارض در روابط زناشویی متقابل نمیباشد. و این تصور که برای داشتن زندگی سرشار از شادی و خوشبختی نباید تعارض در روابط وجود داشته باشد، اشتباه محض است، زیرا بروز تعارض در روابط انسانها با یکدیگر اجتنابناپذیر میباشد (نورخانی، 1374؛ به نقل از اولیاء، 1385). گوردون و همکاران (1999) رضایت زناشویی را شامل سازگاری و انطباق درونی و بیرونی زن و مرد میدانند به طوری که در موقعیتهای مختلف زندگی یک تفاهم دو جانبه بین آنها وجود داشته باشد.
2-7- عوامل مؤثر در رضایت زناشویی
ازدواج بزرگترین و مهمترین رویداد زندگی هر انسان است و رابطه زناشویی، هسته مرکزی دوام این ازدواج و استحکام نظام خانواده میباشد. بنابراین عدم رضایت از زندگی زناشویی به منزله تهدیدی جدی برای بقای خانواده محسوب میگردد (خلیلی، 1384). در دهه گذشته پژوهشگران زیادی به بررسی عوامل مؤثر در استحکام و رضایت زناشویی پرداختهاند. در پژوهشهای مختلف به عوامل متعددی اشاره شده که بسیاری از آنها با یکدیگر همپوشی داشته و نیاز به طبقهبندی جدیدی در این مورد را نشان میدهد از جمله این عوامل میتوان به عوامل روانشناختی، جمعیتشناختی، ویژگیهای والدین، سلامت جسمانی و روانی زوجین، ویژگیهای شخصیتی، میزان استقلال یا وابستگی در ازدواج، جذابیت جسمانی، عوامل قبل از ازدواج و یا ترکیبی از عوامل فوق نام برد. متأسفانه پژوهشهایی از این قبیل قادر به نتیجهگیری عوامل در این مورد نمیباشد. از این رو در ادامه عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی را به چهار دسته تقسیم و به توضیح عوامل پرداخته میشود:
الف- خصوصیات و عوامل زمینهای فردی
عوامل مربوط به هر کدام از زوجین و عوامل شخصیتی مؤثر: مثل رواننژندی، تیپهای شخصیتی A و B و تأثیر آن، منبع کنترل، خلق و خو، ترجیهات شخصی، خودمختاری شخصی، وابستگی، علائق جنسی، سبک عاطفی هر یک از طرفین، نگرش به زندگی، اهداف شخصی، اسنادها، آرمانسازی، احساس استقلال، نگرش نسبت به جنسیت و … (کیوانلو، 1384).
ب- عوامل مربوط به زوجین در ارتباط با یکدیگر
رفتارهای تعاملی، مهارتهای ارتباطی، سبکهای حل مسئله و تعارض، کوششهای مقابلهای، میزان عشق بین زوجین، کیفیت رابطه جنسی، اهداف مشترک، توافق در مسائل مذهبی و اعتقادی، سبک دلبستگی زوجین، آداب خانوادگی، ابراز محبت و صمیمیت، تعهد و درک همسر، همکاری، هدف، اوقات فراغت و تقسیم کارها، الگوهایهای ارتباطی، خشونت و طول مدت ازدواج
ج- عوامل مربوط به زوجین در مقابل موقعیتها و افراد دیگر
استرسورها، وقایع زندگی، افسردگی مادر، بیمارهای روانی، بیماریهای مزمن، مراقبت از همسر مریض یا معلول، مراقبت از فردی مسن در خانواده، بدگمانی شوهر، بازنشستگی، انسجام خانوادگی، رضایت در طول زندگی، نازا بودن، ارتباط با خانوادههای اصلی و اقوام و ارتباط با دوستان و همکاران ( اولین کنگره سراسری آسیبشناسی، 1383).
د- عوامل محیطی تأثیرگذار بر روی زوجین
عوامل فشارزای اقتصادی و مسائل مالی، درآمد و اشتغال (رضایت شغلی)، شاغل بودن زوجین، حوادث آسیبزا (طوفان و سیل، جنگ جهانی)، بیماری، محیطهای کلان (شرایط اجتماعی نو، نهادهای اجتماعی، تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در جامعه، آداب و سنن اجتماعی و فرهنگی). در ادامه به بحث در مورد تعدادی از این عوامل میپردازیم.
سن
اغلب محققان و پژوهشگران سن را یکی از متغیرهای مهم رضایت زناشویی میدانند. به گفته کارلسون چون انتظارات و شیوه نگرش اشخاص در سنین مختلف فرق میکند و افرادی که دارای سنین مختلف هستند دارای فرهنگ و اندیشه متفاوت نیز خواهند بود، لذا تفاوت وسیع سنی تفاوتهای وسیع فرهنگ و جهانبینی را به همراه خواهد آورد و بر بقای زوجین و سعادت زناشویی تأثیر خواهد گذاشت (ساپینگتون، ترجمه شاهی بروانی، 1382).
تحصیلات
با افزایش سطح تحصیلات، آگاهی و دانش افراد و نحوه مقابله با مشکلات، به طور گستردهای متفاوت میشود و عملکرد آنها بهتر خواهد شد. اما گاهی اوقات اختلاف سطح تحصیلات بین زن ومرد ممکن است موجب اختلاف زناشویی گردد. از طرفی بالا بودن تحصیلات زن از شوهر نسبت به زمانی که سطح تحصیلات مرد از همسرش بالاتر است، مشکلات بیشتری میتواند دربرداشته باشد. البته این امر به این معنی نیست که اصلا نباید زن و مردی که سطح تحصیلات متفاوتی داشته باشند باهم ازدواج کنند. واقعبینی در ازدواج، از ایدهآلگری در ازدواج اهمیت بیشتری دارد (نظری، 1386).
تاریخچهی زندگی و ویژگیهای همسر
در پژوهشهای زیادی جنبههایی از خانواده اصلی زن و مرد که بعدها تأثیرات خود را در زندگی زناشویی و رضایتمندی آنها نشان میدهد بررسی شده است. آماتو (1996) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که افرادی که در تاریخچه زندگی خود سابقهای از افسردگی در دوره نوجوانی داشتهاند زودتر ازدواج میکنند و نارضایتی بیشتری در زندگی زناشویی خود تجربه میکنند. اطلاعاتی از این قبیل اثبات میکند که وجود یک تاریخچه آسیبشناسی روانی در زندگی فرد و خانوادهی او میتواند عملکرد رضایتمندی زناشویی او را تا حدی پیشبینی کند (بیچ، 2000؛ به نقل از اولیاء، 1387). در بین ویژگیهای همسر بیش از همه در مورد دلبستگی همسر در دوران کودکی یعنی نحوه ارتباط او با مادر یا جانشین مادر و تأثیرات آن در ارتباط با دوران بزرگسالی فرد تحقیق صورت گرفته است.
شناختها و اسنادها (باورهای همسران)
امروزه اسنادها به عنوان عواملی که میتواند منجر به از هم پاشیدگی زندگی زناشویی شود (گاتمن، 1993) و نیز به عنوان عواملی که در برنامههای پیشگیری از مشکلات زناشویی به آن توجه میشود (مارکمن، استانلی، برگ، 1994؛ به نقل از فاتحیزاده، 1384).
طول مدت ازدواج
در تجزیه و تحلیلهای تکاملی خانواده، توجه اصلی پژوهشگران معطوف به تغییرات مهمی است که در طول زندگی زناشویی یک زوج دارای فرزند رخ میدهد. لونسون و همکاران (1992) پیوندهای بلندمدت زناشویی و رضایتمندی زناشویی نسبی را در 156 زوج مورد مطالعه قرار دادند یافتهها نشان داد که هر چقدر مدت بیشتری از ازدواج میگذرد، رضایت زناشویی افزایش مییابد (نظری، 1386).
همکاری
همکاری عبارت است از قدم مشترک برای دستیابی به هدفهای مورد نظر یک زوج. در یک ازدواج منطقی ممکن است علائق و هدفهای زن و شوهر متفاوت باشد، اما راه رسیدن به توافق، مذاکره آنها با هم است. مثلا در زمینه تقسیم کار برای دستیابی به هدف بلندمدت یعنی برخوردار شدن از روابط لذتبخش و باثبات بحث و مذاکره بسیار مفید است. بعضی زوجها درباره تقسیم وظایف و اینکه هر کدام از آنها موظف به انجام چه مسئولیتهایی هستند، اختلاف پیدا میکنند. امروزه با تغییر تدریجی، نقشهای زن و شوهر در قبال یکدیگر دشوار شده و با پیدا شدن مسئولیت دوگانه برای زن ( کار در بیرون و وظایف در درون خانه) زن و شوهر باید در کار تأمین درآمد و انجام وظایف خانهداری باهم مشارکت کند. این تحول در بعضی زمینهها و به خصوص در مواردی که نقش یک نفر نامشخص است مشکلاتی ایجاد میکند. زوجهایی که باهم همکاری میکنند، از رضایت زناشویی بالاتری برخوردار میشوند (نظری، 1386).
درک و تفاهم همسر
درک همسر به عنوان یکی از عوامل مهم در موفقیت ازدواج تأثیر میگذارد. برای تفاهم و درک متقابل، زوجها باید یاد بگیرند که شنونده خوبی باشند و با حوصله و شکیبایی زیاد به سخنان یکدیگر گوش دهند.
باورها و موقعیتهای مذهبی
هماهنگی ارزشی و عقیدتی بین زوجین تأثیر بسزایی در رضایت و سازگاری آنان دارد. رابطه زناشویی میان زن و مردی که مذاهب مختلف دارند به دشواریهای شخصی و خانوادگی میانجامد و تنها با اراده استوار نمیتوان از آن پرهیز کرد. به عقیده لوگان تا پیش از ازدواج مذهب بر رفتار جوانان مؤثر نیست، اما ناباوریهای دینی یکی از طرفین دشواریهای فراوانی را برای آنها فراهم میکند و باعث ایجاد بگومگوهای دائمی بین آنها میگردد. این نبود هماهنگی و همفکری با پیشرفت زندگی زناشویی افزایش مییابد (اولیاء، 1385). ازدواج با افراد ناهمسان از لحاظ مذهبی را میتوان نشانهی ضعف کنترلهای اجتماعی دانست. این میل در میان همه افراد جامعه یکسان نیست، افراد جوانتر و کسانی که در موقعیتهای اجتماعی پاییینتری قرار دارند، بیشتر مستعد اینگونه ازدواجها هستند. براساس مطالعهای که بر روی ازدواجهای همسان و ناهمسان از لحاظ مذهبی صورت گرفته، معلوم شده است که اکثر ازدواجهای ناهمسان از نظر مذهب با شکست روبرو شدهاند و میزان طلاق در اینگونه ازدواجها بیشتر از ازدواجهای همسان است. پایبندی مذهبی زوج میتواند باعث ایجاد اعتماد و احترام متقابل شده و رضایت زناشویی را افزایش دهد.
عدم پایبندی به مسائل مذهبی میتواند بیتعهدی در رفتار زوج ایجاد کرده و از این طریق باعث کاهش رضایت زناشویی میگردد (نظری، 1386).
مسائل مالی و اقتصادی
فشارهای اقتصادی نیز در زمره عوامل مهم در بروز نارضایتی زناشویی است. زن و شوهری که تحت فشار روانی ناشی از فقر اقتصادی قرار دارند، درگیر مسائل مختلفی میشوند. این عوامل فشارزا، تعارضهای زناشویی و مشکلات موجود زناشویی را افزایش میدهند. زوج ممکن است از نظر روانی درگیر مسائل مالی خانواده گردند. آنها ممکن است به دلیل ساعات طولانی کار و تلاش برای پرداخت هزینههای زندگی، وقت کمتری صرف مسائل خانوادگی کنند. مشکلات اقتصادی ممکن است نسبت به همسر خصومت ایجاد کند. صرفا به این دلیل که نتوانسته امکانات مالی مناسبی را برای خانواده فراهم کند. با افزایش این خصومت، گرما و صمیمیت و کیفیت زندگی زناشویی کاهش یافته و از میزان روابط لذت بخش نیز کاسته میشود (نظری، 1385).
اقوام و دوستان
وظیفه دیگری که زن و شوهر با آن روبهرو هستند جدا شدن از خانوادههای اصلی و تبادلنظر و توافق بر سر برقراری روابط با والدین، خواهر و برادران خود و فامیلهای همسر است. روابط سالم در حد مناسب میتواند رضایت زناشویی را افزایش دهد و قطع رابطه با دوستان و خانوادهها نیز میتواند به کاهش رضایت زناشویی منجر گردد (نظری، 1386).
رابطه جنسی
به اعتقاد بسیاری رابطه جنسی زن و شوهر عامل تعیین کننده، در رضایت زناشویی است. هماهنگی جنسی از معیارهای اساسی در انتخاب همسر معرفی شده است. اگر رفتارها و معیارهای جنسی زن و مرد خیلی با هم متفاوت باشد، میتواند مشکلات زیادی را ایجاد کند. اما اگر تمایلات جنسی زوج، نیاز دو طرف را برطرف کند، احساس سعادت در روابط به وجو میآید. (نظری، 1385). یکی از هدفهای ازدواج پاسخگویی به نیازهای جنسی است. متأسفانه برخی از افراد به دلایل گوناگونی دچار ناتواناییهای جنسی و سرد مزاجی هستند و قادر به ارضای مطلوب نیازهای جنسی همسر خود نیستند. پژوهش روبرتز (2000) در زمینه علل مشکلات زناشویی نشان داد، همه مشکلات و نارضایتی از روابط جنسی در سال اول زندگی مشترک با افزایش احتمال طلاق در سال دوم مرتبط است. در پژوهش انجام شده توسط کریستوفر و اسپرچر (2000) نیز در زمینه رابطه جنسی نشان میدهد که رضایت جنسی با میزان بالایی از رضایتمندی زناشویی مرتبط است. همچنین شادکامی کلی زناشویی با رضایتمندی جنسی رابطه دارد (ساپینگتون، ترجمه شاهی بروانی، 1384).
صرف اوقات فراغت و تقسیم کارها
بسیاری از زوجها شاکی هستند که به اندازه کافی زمان را باهم سپری نمیکنند. اما باید توجه داشت که مشکل اصلی، مدت زمان باهم بودن نیست، بلکه مسئله اساسی این است که فرصت باهم بودن چگونه میگذرد. مصاحبت و باهم یکی بودن یکی از سرمایههای ازدواج موفق است که به سادگی و با برنامهریزی به دست میآید. کافی است زوج به فعالیتهایی توجه کنند که هر دوی آنها از آن لذت میبرند. مصاحبت و باهم بودن در اول آشنایی بسیار زیاد است، اما به نظر میرسد که به تدریج هر چه از زمان ازدواج میگذرد این عامل مهم در بسیاری از ازدواجها کاهش مییابد. وقتی زن و شوهر در گرفتاریهایی از قبیل، معاشرت یا انجام کارهای خانه غرق میشوند، وقت کمتری را باهم سپری میکنند و در نتیجه این عوامل، در میزان رضامندی زناشویی تأثیر میگذارد (نظری، 1386).
اشتغال
درآمد و ناامنی شغلی با رضایتمندی زناشویی پائین همراه است. هنگامی که زوجین دائما دربارهی پول نگرانی داشته باشند، رضایت زناشویی پائین خواهد آمد. به ویژه برای شوهران، رضایت شغلی با خشنودی زناشویی رابطه دارد. بررسی دیزارد (1998) نشان داده است که اگر شوهران پردرآمد مجبور باشند قسمت عمدهای از زمان را بیرون از خانه به سر ببرند، رضایتمندی زناشویی کاهش مییابد. هیچگونه مدرکی دال براینکه سازگاری زناشویی با اشتغال زنان رابطه دارد، پیدا نشده است (ساپینگتون، ترجمه شاهی بروانی، 1384).
الگوهای ارتباطی
در بخش الگوهای رفتاری به جای پرداختن به رفتارهای خاص هر یک از زوجین به الگوهای رفتاری و تعاملات رفتاری بین زوجین پرداخته میشود. مثلا یکی از رایجترین این الگوها، الگوی “خواهش- کنارهگیری” است که در آن زن به همسر خود وابسته بوده و درخواست ارتباط بیشتر با او را دارد. در حالی که مرد کنارهگیری کرده و به امور خود میپردازد. اجتناب بیشتر مرد باعث تقاضای بیشتر زن برای مشارکت میشود و نتیجه آن باعث کاهش میزان رضایتمندی از زندگی زناشویی خواهد بود. همچنین در سالهای اخیر میزان حمایت اجتماعی در زندگی زناشویی و سلامت خانوادگی رابطه نزدیکی داشته است (فاتحیزاده، 1384).
خشونت فیزیکی
پژوهشهای زیادی به مقایسه خانوادههایی که در آنها خشونت وجود دارد یا ندارد پرداخته است. نتیجهگیری کلی از این پژوهشها این است که عدم رضایت از زندگی زناشویی میتواند به شکل خشونت خانوادگی تخلیه شود و بین این دو طبقه رابطهای وجود دارد (فاتحیزاده، 1384).
مهارتهای ارتباطی
ارتباط، نقش مرکزی در ازدواج ایفا میکند (بورلسون و دنتون، 1997). به گونهای که از لحاظ ویژگیهای زناشویی مشخص شده است که ارتباط مؤثر میان زن و شوهر، مهمترین جنبه خانوادههای دارای عملکرد مطلوب میباشد (گریف، 2000). بک و جونز (1999؛ به نقل از ساپینگتون، ترجمه شاهی برواتی، 1382) متوجه شدند که رایجترین مشکل در ازدواج ناآرام و پردردسر همان ارتباط ضعیف است. به عبارت دیگر موضوعات ارتباطی ممکن است از جمله مشکلات افراد مراجعه کننده برای درمان باشد (کار، 2000). یک فرض عمومی این بوده است که علت بسیاری از مشکلات زناشویی، مهارتهای ارتباطی ناکارآمد از طرف همسران میباشد. مطابق این دیدگاه دونوهیو و کراچ (1996) بیان کردند که آموزش ارتباط به عنوان کوششی جهت ترمیم رابطهای مسئلهدار، مؤلفهای مهم در بسیاری از رویکردهای زناشویی درمانی شده است (بورلسون و دنتون، 1997).
مهارتهای حل مسئله
تعارض محصول الزامی زندگی مشترک است (برنشتاین و برنشتاین؛ ترجمه سهرابی، 1382). بین دو نفر همیشه احتمال اختلافنظر وجود دارد و شیوه اداره و حل اختلافها با شادکامی ازدواج رابطه دارد (ساپینگتون، ترجمه شاهی برواتی، 1382). در خانوادههای دارای کارکرد ضعیف، مسائل به درستی مورد بررسی و حل قرار نمیگیرد و این خانوادهها ظاهرا مشکل را نادیده میگیرند، اما این افراد مشکلات خود را از یاد نمیبرند، در عوض آنها را همچون سندی لاک و مهر شده حفظ میکنند تا بعدها در یک مشاجره بزرگ مجددا آن را به جریان بندازند (ساپینگتون، ترجمه شاهی برواتی، 1382).
خیلی از خانوادههای آشفته، همیشه بحثهای مشابه یا یکسانی پیرامون یک موضوع دارند بدون اینکه این مشکل را حل کنند (هالفورد، ترجمه تبریزی و همکاران، 1384). این در حالی است که در خانوادههای دارای عملکرد خوب مشکلات به درستی شناخته شده و به شیوه مؤثری حل میشود (گریف، 2000، به نقل از علیزاده، 1387). نتایج مطالعات نشان داده است که سه توانایی متفاوت ولی مرتبط به هم در سلامت روابط زناشویی نقش دارند که عبارت است از:
الف- توانایی دریافت و تشخیص دقیق عواطف خود و دیگران
ب- توانایی استدلال کردن راجع به عواطف
ج- توانایی اداره و تنظیم مؤثر عواطف
این تواناییهای سهگانه ظاهرا عوامل اساسی تشکیل دهنده یک زمینهی قوی عاطفی برای داشتن یک زندگی زناشویی سعادتمندانه محسوب میشود (کار، 2000).
خانواده اولین پایهگذار شخصیت، ارزشها و نگرشهای انسان است و پیدایش آن به سبک کنونی از ویژگیهای با ارزش نسل انسان در مقایسه با سایر موجودات میباشد. از این رو، خانواده به عنوان بزرگترین ثروت و نیروی جامعه شناخته میشود و تعارضات زناشویی یک مشکل جدی اجتماعی به حساب میآید، که تأثیرات منفی بر سلامت جسمانی و روانی زوجین دارد (گانت، 2006). خانواده از ارکان عمده و نهادهای اصلی هر جامعه و یکی از طبیعیترین گروههایی است که میتواند نیازهای مادی، عاطفی، تکاملی، و همچنین نیازهای معنوی انسانها را برطرف نماید. این واحد اجتماعی مبدﺃ بروز عدالت انسانی و کانون صمیمانهترین روابط و تعاملات بینفردی است. اهمیت خانواده به اندازهای است که سلامت و بالندگی هر جامعهای وابسته به سلامت و رشد خانوادههای آن است (حسینی، 1382).
رضایت زناشویی به عنوان میزان ادراک زوج از اینکه شریکشان نیازها و تمایلات آنها را برآورده میکند تعریف میشود (بارپیو و لانگر، 2005؛ پلگ، 2008). اینگونه به نظر میرسد که آن به صورت مستقیم و غیر مستقیم با پایدار بودن واحد خانواده و کیفیت بهتر زندگی رابطه داشته باشد در حالیکه مشخص شده است نارضایتی از ازدواج منجر به استرس، اضطراب و حتی انحلال واحد خانواده میگردد (شاکلفرد، بسر و گوتز، 2008). تحقیقات متعددی از این گزاره حمایت کردهاند که روابط رضایت بخش، سلامت روانی و جسمانی آنها را بهبود میبخشد (فینی، 2002).
از بین تمام حوزههای زندگی، شاید ازدواج و روابط خانوادگی پایدارترین چالشهای هیجانی هستند (میرگاین و کوردوا، 2007). در نتیجه تعجبآور نیست که مطالعات نظری و تجربی گوناگونی عواملی که منجر به رضایت از رابطههای صمیمانه و نزدیک میگردد را مورد بررسی قرار دادهاند.
رضایت زناشویی یک جنبه بسیار مهم و پیچیده از یک رابطه زناشویی است. به عبارت دیگر، یکی از جنبههای حیاتی یک سیستم زناشویی، رضایتی است که همسران در رابطه خویش احساس و تجربه میکنند (تانیگوچی و همکاران، 2006). با این وجود آمار طلاق که معتبرترین شاخص آشفتگی زناشویی است (هالفورد، 1384) نشانگر آن است که رضایت زناشویی به آسانی قابل دستیابی نیست (رزن گراندن و همکاران، 2004). از همان روزهای آغازین رابطه زناشویی، عدم توافقهای جدی و مکرری به وجود میآید که اگر حل نگردد، میتوانند رضایت و ثبات زناشویی را با تهدیدی جدی مواجه کنند (تالمن و هسایو، 2004). علاوه براین، قطع نظر از همه روابط زناشویی که به طلاق ختم میشوند، بسیاری از ازدواجها و روابط زناشویی ناموفق نیز وجود دارند که همسران به دلایل گوناگون طلاق نمیگیرند (گریف و مالهرب، 2001)، لذا توجه به رضایت زناشویی به خاطر نقشی که در سلامت روانی زوجین دارد اجتنابناپذیر است (بیرن، کار و کلارک، 2004). احساس رضایت از ازدواج و رابطه زناشویی نقش مهمی را در میزان کارکردهای بهنجار خانواده ایفا میکند. با وجود چالشهایی که بر سر معنا و سنجش رضایت زناشویی وجود دارد، اصطلاح رضایت زناشویی با اصطلاحات دیگر، نظیر سازگاری، شادمانی و به عنوان شاخصی برای بررسی کیفیت زندگی زناشویی به طور جایگزین به کار رفته است (برسچید و ریگان، 2005؛ فینچان و پیچ، 2006). اگر چه هنگام تعریف و توصیف رضایت زناشویی به نظر میرسد که مسئله ساده است، اما هنگام توجه به اهمیت و پیامدهای وجود یا فقدان رضایت زناشویی، تصور سادگی رخت بر میبندد و پیچیدگی جای آن رامیگیرد. رضایت زناشویی ارزیابی هیجانی – شناختی و ذهنی است که یک فرد از رابطه زناشوییاش دارد (اسپرچر، هاریس و میرز، 2008). به عبارت دیگر، اصطلاح رضایت زناشویی به مسرت کلی شخص و خشنودی او از روابط نزدیک زناشویی اشاره دارد. گریف در تعریف سازگاری و رضایت زناشویی اظهار میکند که زوجین سازگار، زن و شوهرهایی هستند که توافق زیادی با یکدیگر دارند، از نوع روابطشان راضیاند، از نوع و کیفیت گذراندن اوقات فراغت رضایت دارند و مدیریت خوبی در زمینهی وقت و مسائل مالی خودشان اعمال میکنند (گریف، 2000). خانواده با ازدواج زن و مرد شکل میگیرد و در فرایند زمان مراحل گوناگونی را طی میکند. در واقع زوج، هسته اصلی و پایهگذار خانوادهاند و مراحل رشد خانواده براساس این هستهی اصلی بنا میشود. چارچوب رشدی که محققان برای خانواده قائل هستند، بر این اصل مبتنی است که به طور کلی شکل و عملکرد خانواده در طول زندگی تغییر میکند و به همین ترتیب میتوان برای آن توالی منظمی متصور شد. این توالی منظم رشد، چرخه زندگی خانوادگی نامیده میشود. از دیدگاه درمانگران خانواده باید مشکلات زناشویی و خانوادگی در این چرخه بررسی شود، زیرا اولا این مشکلات در نتیجه اختلال در پیشرفت طبیعی چرخه زندگی زناشویی و خانوادگی رخ میدهد و در ثانی هر یک از مراحل رشد خانواده مستلزم و همراه با تکالیف یا مسائلی است که تنها در صورت وجود رابطهای صمیمی و رضایتبخش میان اعضای خانواده میتوان آن را انجام داد یا حل کرد. آنچه در این بین وجود دارد، این است که علیرغم مشکلات و مسائلی که مردم در ازدواج و مراحل مختلف آن تجربه میکنند، در همه جوامع همچنان داوطلبان تشکیل خانواده و ازدواج به مراتب بیشتر از کسانی است که چندان رغبتی به آن ندارند. روانشناسان دلایل گوناگونی را برای وجود این تمایل مطرح کردهاند، که شاید مهمترین آنها احساس امنیتی است که انتظار میرود ازدواج آن را به ارمغان میآورد و یکی از عوامل اصلی به وجود آمدن این احساس، رضایت از زندگی زناشویی میباشد (محمدخانی، 1389). در کل میتوان گفت هیچ ارتباطی مثل ارتباط زناشویی نمیتواند دو انسان بالغ را برای یک عمر به یکدیگر قفل کند. ازدواج بیش از هر ارتباط دیگری طرفین را مقید میسازد. آنچه دو فرد پیش از ازدواج باید بدانند، این است که ازدواج مسئلهای نیست که همه به آن اشراف داشته باشند. زندگی مشترک را افرادی شروع میکنند که نمیدانند ازدواج، قدم گذاشتن در یک شراکت کاری است که معمولا جزئیات نحوه برخورد با مشکلات احتمالی به صورت کتبی ذکر نمیشود. زوجهای ناخرسند بسیاری، وقت و پول خود را صرف یافتن راهی برای احیای زندگی مشترکشان میکنند و برای رسیدن به خواستههایشان به هر گونه متخصص و حتی دعانویسی متوسل میشوند. اما اکثر این راهها به بنبست میرسد، زیرا به دنبال راهی میگردند که شریک زندگیشان را اصلاح کنند و نه خودشان را (گلاسر، 1952؛ ترجمه خوش نیکو و برازنده، 1384).
آنچه از خود ازدواج و تشکیل خانواده مهمتر به نظر میرسد، رضایت زناشویی است و رضایت زناشویی یکی از عمیقترین و اساسیترین لذتهای بشری و در عین حال نبود آن یکی از بزرگترین و ژرفترین سرچشمههای رنج است. عشق همیشه با امید فراوان آغاز میشود، امید به اینکه روزی کاملا شناخته شوید، امید به تعلق خاطر، حمایت شدن، امید با عشقی عمیق و پیوندی ماندگار. اما گاهی اوقات این امید در تضاد با واقعیتهای زندگی قرار میگیرد، نیازها با هم نمیخوانند و گاهی در تضاد با هم هستند، عصبانیت باعث جدایی و فاصله میشود، قضاوتها مانع از پذیرش میشوند وتنهایی بر زندگیهای موازی اما دور از هم سایه میافکند (مک کی، فانینگ و پالگ، 2007؛ ترجمه گذرآبادی، 1387). هاکینز رضایت زناشویی را اینگونه تعریف میکند: «احساسات عینی از خوشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن و شوهر، زمانی که همهی جنبههای ازواجشان را در نظر میگیرند» (هدیکی، تک و یوشیهیشا، 2005). روابط زناشویی رضایت بخش باعث رشد شایستگی و توانایی سازگاری و انطباق در بین کودکان میشود (مرادی، 2001). رضامندی زناشویی میتواند به طور کامل بر کیفیت زندگی تاثیر گذار باشد. در چندین مطالعه مشخص شده که ضعیف بودن ارتباطات زناشویی و عدم حمایت از زن زمینهساز مشکلات متعددی برای زنان است (کامینگ و اوریلای، 1997). نتایج مطالعات مبین این نکته است که رضایت زناشویی بر شدت علائم افسردگی در زنان باردار تأثیرگذار است (کوداکرمی، 2010). و همچنین رضایت زوجین از روابط جنسی، سبب افزایش موارد پسرزایی شده است (ملکوتی، 2001). افراد متأهلی که زندگیشان پایدار است و از زندگی زناشویی خود رضایت کافی دارند، عموما عمر طولانیتری دارند، بیشتر احتمال دارد از سرطان نجات یابند (بلوریان و رخشانی، 2007). تغذیه سالم و مطلوب دارند و کمتر دچار بیماری افسردگی و مشکلات روانشناختی میشوند (وایت، 1997). پژوهشها همچنین نشان دادهاند اختلافها و ناسازگاریهای زوجین و طلاق نه تنها باعث کاهش سلامت جسمی و بهداشت روانی همسران (اوربیک و همکاران، 2006)، درماندگی روانشناختی آنها (بشارت، تاشک و رضازاده، 1385)، کاهش میزان شادکامی کلی، کم شدن رضایت از زندگی (ناک، 1955)، افسردگی (بخشی، اسدپور، خدادادی زاده، 1386)، اضطراب، وسواس و اجبار (شفیعی کندجانی، آذر، جانبزرگی، نوحی و حسینی، 1386) و اختلال در سلامت جسمی و بهداشت روانی همسران میشود (هارویتز، هلن و ساندرا، 1997)، بلکه به احساس تنهایی، پوچی، عزت نفس پائین، آشفتگیهای روانی و دشواری در انجام وظایف والدینی (فونگ، 2006) و اختلال در روابط و عملکرد اجتماعی همسران نیز میانجامد (نیلون، 2000).
رضایت زناشویی، نشانگر استحکام و کارایی نظام خانواده است. سعادت و سلامت خانواده به وجود ارتباطات سالم و بالنده زوجین بستگی دارد و چنانچه پایه خانواده از استحکام لازم برخوردار نباشد، پیام منفی آن انواع مشکلات جسمی و روانی است (ستیر، 1983، ترجمه بیرشک، 1384). در واقع این پدیده عمر زن و شوهر را طولانیتر و باعث افزایش سلامت جسمانی و روانی، پیشرفت اقتصادی و رضایت از کل زندگی میگردد. سازگاری و رضایت زناشویی از طریق علاقهی متقابل، مراقبت از یکدیگر، پذیرش و درک متقابل و ارضای نیازها ایجاد میگردد (مهرآبادی، 1385).
2-8- کیفیت زندگی
شاد بودن به عنوان یک فرد یا زوج پیوسته در تمام عمر کار سختی است و برای زوجها نیز طبیعی است که دورههایی از ناشادی، کشمکش یا فشار داشته باشند. واقعیت این است که ازدواج فرد را شاد نگه نمیدارد و یا به وی کمک نمیکند که از زحمت و سختی دور شود. خوشبختی در ازدواج و موفقیت در تشکیل خانواده از عوامل اساسی بهبود وضع جامعه به شمار میرود. پژوهش وارینگ و همکاران نشان داد، رضایت زناشویی بر انواع نتایج بالینی مانند بهداشت روانی و بهداشت جسمانی و در کل کیفیت زندگی تأثیرگذار است، همچنین رضایت زناشویی با مشکلات جسمی رابطه معکوسی دارند (سنایی، 1379). اندازهگیری کیفیت زندگی به عنوان یک بحث علمی در سالهای اخیر توجه افراد زیادی را به خود معطوف کرده است (تودرپولو، لوتساکو و بالتسکیس، 2006). این واقعیت، همواره به عنوان یک پیامد نهایی در مطالعات بالینی، مداخلات و مراقبتهای بهداشتی مدنظر میباشد (فایر و مچین، 2000.
مفهوم کیفیت زندگی به دوران ارسطو در 385 سال قبل از میلاد مسیح باز میگردد، در آن دوران ارسطو «زندگی خوب» یا «خوب انجام دادن کارها» را به معنی شاد بودن در نظر گرفته است، لیکن در عین حال به تفاوت مفهوم شادی در افراد مختلف پرداخته است و ذکر نموده است که آنچه باعث شادی در یک فرد بیمار میشود با ثروت که فرد فقیری را شاد می کند یکسان نمیباشد و به طور مشخص بیان نموده است که شادی نه تنها برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد بلکه برای یک فرد نیز در شرایط متفاوت معنی یکسانی نخواهد داشت. واژه کیفیت زندگی نخستین بار توسط پیگو در سال 1920 در کتاب «اقتصاد و رفاه» مورد استفاده قرار گرفت. او در این کتاب در مورد حمایت دولتی از اقشار پائین و تأثیر آن بر زندگی آنها و سرمایههای ملی به بحث پرداخته بود. این مطلب تا بعد از جنگ جهانی دوم مسکوت ماند تا اینکه در اثر دو حادثه مهم مورد توجه قرار گرفت. اول آنکه سازمان بهداشت جهانی تعریفی از سلامت منتشر کرد که شامل سلامت جسمی، روانی و اجتماعی بود. این امر منجر به بحث گستردهای در مورد سلامت و چگونگی اندازهگیری آن شد (ابوالقاسمی، 1383).
سازمان بهداشت جهانی در سال 1990 ضمن تأکید به مسئولان کشورها در راستای تأمین سلامت جسمی، روانی و اجتماعی جامعه همواره بر این مطلب تأکید دارد که هیچ یک از این سه بعد به دیگری برتری ندارد (قنبری، 1385).
2-9- تعریف کیفیت زندگی
مفهوم کیفیت زندگی در تحقیقات اجتماعی، مفهوم تازهای است. اما توجهات و تلاشهای بسیاری در دهههای اخیر در این زمینه انجام گرفته است. در اواسط قرن بیستم، با توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی کشورها و پیشرفت علوم و تکنولوژی، انسانها تدریجا از رفاه بالاتری برخوردار شده و خواستار کیفیت زندگی بیشتری شدند. به همین دلیل کیفیت زندگی در قرن بیستم، مورد توجه زیادی قرار گرفت و تلاشهایی در هر حوزه، در رابطه با مفهومسازی و تعریف کیفیت زندگی در جهان انجام گرفت. به طوری که مقالات موجود تحت عنوان کیفیت زندگی بین سال های 1985 تا 1995 از 21 درصد به 76 درصد افزایش یافت (جیووانی، 1999؛ به نقل از ماجدی و لهسایی زاده، 1385). طی دو دههی گذشته دانشمندان و محققان بسیاری تلاش کردند تا تعریفی جامع و استاندارد از کیفیت زندگی ارائه دهند تا مدتها، کیفیت زندگی بیشتر در حوزه طب و پزشکی مورد توجه بود، اما طی سالهای آتی، محققان حوزههای دیگری همچون: روانشناسی، اقتصاد، جامعه شناسی و حتی جغرافیا نیز به این مفهوم توجه نشان دادند و سعی کردند تعاریفی برای آن بیابند (اسمیت، 2000؛ ماجدی و لهسایی زاده، 1385). با این حال، با وجود توافق عمومی که در مورد ارزش بالقوه عناصر، ابعاد و مقیاسهای کیفیت زندگی وجود دارد، توافق واضحی درباره تعریف کیفیت زندگی دیده نمیشود و هر حوزه و رشته با توجه به دیدگاه خود و در راستای هدف تحقیق، تعریفی خاص در رابطه با این مفهوم ارائه میدهد. به هر حال واقعیت چند بعدی بودن کیفیت زندگی پذیرفته شده است. و این ابعاد بیشتر شامل ابعاد جسمانی، روحی، روانی و اجتماعی میشود. در واقع افراد چیزهای متفاوتی را در کیفیت زندگی خود مهم میدانند. اما آنچه در تعریف کیفیت زندگی مهم و اساسی است، این است که بعد سلامت، همواره باید مدنظر قرار بگیرد (ماجدی و لهسایی زاده، 1385).
یک تعریف نسبتا جامع از کیفیت زندگی را سازمان ملل ارائه داده است که شامل ادراک فرد از موقعیت یا وضعیت خود در زندگی است و با توجه به زمینه فرهنگی، اقتصادی و نظام ارزشها و جایی که فرد در آن زندگی میکند، اهداف، انتظارات، استانداردها و علائقش نیز متفاوت میباشد (سازمان بهداشت جهانی،1999 ). در بیشتر مقالات، کلماتی مانند بهزیستی، رفاه و زندگی مطلوب مترادف با کیفیت زندگی میآید. اما نکته مهم این است که، اندازهگیری کیفیت زندگی به خصوص کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و لحاظ کردن شرایط زندگی، دیدگاهها و اهداف و علایق، در برنامهریزی ارتقاء سلامت، باعث کاهش هزینههای خدمات و بهداشت در جامعه میشود (پسندیده، 1386). از منظر تاریخی، گرایش به کیفیت زندگی از 3 منبع به وجود آمده است: 1- تغییر عقیده افراد از این باور که تنها پیشرفت علمی، پزشکی و تکنولوژی میتواند منجر به بهبود زندگی شود، به این باور که بهزیستی فردی، خانوادگی، اجتماعی و جامعه از ترکیب این پیشرفتها به همراه ارزشها و ادراکات فرد از بهزیستی و شرایط محیطی به وجود میآید؛ 2- کیفیت زندگی گام منطقی بعدی از جنبش عمومیسازی میباشد که بر خدمات جامعهمحور به منظور ارزیابی پیامدهای زندگی فردی در جامعه تأکید دارد؛ 3- افزایش توانمندی مصرف کننده خدمات، به علت حرکتهای حقوق مدنی و تأکید بر برنامههای فرد محور (اسکالاک و همکاران، 2002؛ به نقل از پسندیده، 1386).
2-10- تعریف روانشناسی مثبتنگر بر اساس کیفیت زندگی
حیطهی روانشناسی مثبت نگر، میزان وسیع ادبیات موجود درباره کیفیت زندگی را نادیده گرفته است. برای مثال سلیگمن (2000) این اصطلاح را آشکارا کمتر از پژوهشگرانی که در این زمینه کار کردهاند، به کار گرفته است. به رغم اینکه ساختار آن با رهنمودهای مربوط به ویژگی های انسانی مثبت هماهنگ است و کیفیت زندگی اغلب بر اساس اصطلاحات خاصی چون شادمانی و رضایتمندی از زندگی تعریف شده است که ملاحظات اساسی روانشناسان مثبتنگر میباشد. پژوهشهای اخیر کیفیت زندگی را مانند آنچه که فلاسفهای چون افلاطون قرنها پیش به آن اشاره کرده است «زندگی خوب» تعریف میکند (فریش، 2006؛ ترجمه خمسه، 1389).
دینر (2003) نیز زندگی خوب را به معنی کیفیت زندگی میداند و مفهوم مثبت را در روانشناسی مثبتنگر، شادمانی، «سلامت ذهنی» یا سلامت در نظر میگیرد. شادمانی، برتری عواطف خوشایند یا مثبت بر تجارب عاطفی ناخوشایند یا منفی چون اضطراب، افسردگی، خشم، در تجربه آگاهانه انسان است. دینر (2003) شادکامی و رضایتمندی از زندگی را بالاتر از عواطف مثبت دیگر میداند، شاید به این دلیل که شادمانی و رضایتمندی از زندگی با موفقیتها و دست آوردها و اهداف فردی در حیطههای ارزشمند زندگی همراه است. به منظور اجتناب از نسبیتگرایی اخلاقی و عدم تائید شادکامی در افراد ضد اجتماع، دینر بر این نکته تأکید دارد که شادمانی از طریق روشهای اخلاقی و بدون آزار رساندن به دیگران حاصل میشود (فریش، 2006؛ترجمه خمسه، 1389).
2-11- نظریه کیفیت زندگی
نظریه کیفیت زندگی بر رضایتمندی از زندگی و تجربه ذهنی سلامت، به کیفیت آگاهی یعنی به میزان مثبت بودن تجربه درونی انسان (مثل افکار و احساسات)، اشاره میکند. پرسشی که در این نظریه مطرح است، این است: آیا شما اساسا خوشحال و خرسند هستید و از زندگیتان رضایت دارید؟ تعریف کیفیت زندگی بر حسب تجربه درونی، ذهنی و شخصی، شاخص پژوهشهای سلامت ذهنی به طور کلی و نظریه کیفیت زندگی به طور اختصاصی است. نتایج حاصل از این رویکرد ذهنی درونی به کیفیت زندگی، از نتایج حاصل از رویکرد کاملا عینی به کیفیت زندگی، سلامت و اندازهگیری آن که بر حسب رفاه صرفا مادی تعریف میشود، متفاوت است. با این حال رویکرد تجربه درونی یا ذهنی هرگز ارتباط شرایط عینی زندگی را انکار نمیکند و همانگونه که خواهیم دید، شرایط عینی تنها بخشی از معادله شادکامی را تشکیل میدهد. در نظریه کیفیت زندگی، عواطف و هیجانات و قضاوتهای مربوط به رضایتمندی، جنبه انطباقی دارند و پسخوراند دائمی برای اهداف فردی فراهم میسازند. در حالی که عواطف مثبت و خوشایند از درک و شناخت این نکته حاصل میشود که فرد به نیازها، اهداف و آرزوهای خود رسیده و آنها را متحقق ساخته است، عواطف و هیجانات منفی موانع یا رکودها را در تحقق حیطههای ارزشمند زندگی نشان میدهد. عواطف وهیجاناتی که معمولا با تجربه ذهنی سلامت همراه است، شامل خرسندی، رضایتمندی، شادی، مسرت، خوشی و شور و شوق میباشند. عواطف و هیجانات مثبت همچنین، شامل احساس امنیت، آرامش، امید، خوشبینی، احساس غرور و افتخار نسبت به دست آوردها، عشق، دلبستگی، رهایی (رهایی حاصل از کاهش یا حذف یک تهدید، آسیب، فقدان یا حسرت) است و به قول لازاروس (1991) “عواطف و هیجانات مثبت زیبایی شناختی” در پاسخ به هنر، طبیعت یا فعالیت مذهبی و نیز لحظات خاص سرخوشی، شعف و شوق و ذوق را در بر میگیرد. به عقیده پژوهشگران، شادمانی مستمر و رضایتمندی از زندگی نشان دهنده عملکرد خوب در تحقق بخشیدن به جنبههای ارزشمند زندگی است که به فوائد بیشماری منجر میشود (فریش، 2006؛ ترجمه خمسه، 1389).
نظریه کیفیت زندگی، بر این فرض استوار است که مراجعانی که شادمانی خود را به حداکثر میرسانند، خصوصا تا حدی با ثبات و پایدار و یا بالاتر از متوسط هستند، فواید بیشمار دیگری را نیز به دست میآورند (یعنی کسانی که سطوح بالای شادمانی و رضایتمندی از زندگی را در اکثر مواقع تجربه میکنند). شادمانی و رضایتمندی از زندگی در سطح متوسط بالا حاکی از این است که در رسیدن به آرزوهایمان در حیطههای ارزشمند زندگی عملکرد خوبی داشتهایم. موفقیت، موجب پرورش موفقیت میشود و این تجربه درونی از شادمانی پایدار و رضایتمندی، خود، اعتماد به نفس، خوشبینی و خودکارآمدی، تفسیر مثبت از دیگران و خوش برخورد بودن، خون گرمی، فعالیت و انرژی، رفتارهای هماهنگ با جامعه، امنیت و سلامت جسمانی، انطباق مؤثر با چالشها و فشارها، ابتکار، انعطافپذیری و رفتارهای هدفمند را افزایش میدهد. این ویژگیهای شادمانی بالا، به نوبه خود باعث میشود که افراد شاد با ثبات (یعنی کسانی که عواطف مثبت را در اکثر موارد تجربه میکنند) در رسیدن به اهداف دیگر خود در حیطههای ارزشمند زندگی موفقتر شوند. در تائید این فرضیه دیده شده است که افراد شاد، نسبت به گروه همسالان خود که کمتر شاد هستند، ازدواجهای پایدارتر و موفق تر، دوستان بیشتر، درآمد بالاتر، موفقیت شغلی بهتر، فعالیت اجتماعی بیشتر، سلامت روانی و جسمانی بهتر و حتی طول عمر بیشتری، در جوامع غربی داشتهاند (پسندیده، 1386).
عناصر عاطفی و هیجانی شادمانی تا حد زیادی از قضاوتهای شناختی از رضایتمندی از زندگی ناشی میشود و یا از این ارزیابی حاصل میشود که چه وقت فرد احساس شادمانی و امنیت میکند و معیارهای او در مورد کار و فعالیت رضایتبخش برآورده شده است. در نظریه کیفیت زندگی، مانند نظریههای شناختی با رویکرد رضایتمندی از زندگی، ارزیابی ذهنی فرد از میزان برآورده شدن نیازها، اهداف و آرزوهای او است. بنابراین تفاوت احساس شده میان آنچه که فرد دارد و آنچه که خواهان داشتن آن در حیطههای زندگی است، تعیین کننده میزان رضایتمندی یا عدم رضایتمندی فرد است. بالاخره، در نظریه کیفیت زندگی، کیفیت زندگی معادل با رضایتمندی از زندگی است ( به نمودار 2-1 مراجعه شود). در تائید این دیدگاه نظریه کیفیت زندگی، در روانشناسی و روانپزشکی و تا حد کمتری در پزشکی عمومی و درمان سرطان، اغلب مترادف با رضایتمندی از زندگی به کار برده میشود. حتی اگر این نظریه صرفا براساس رضایتمندی از زندگی نباشد، ولی رضایتمندی از زندگی همیشه جزئی از نظریهها و ارزیابیهای کیفیت زندگی را تشکیل میدهد (فریش، 2006؛ ترجمه خمسه، 1389).
ویژگیهای عینی یا شرایط
ویژگیهای ذهنی یا نگرشها
ارزیابی مبتنی بر معیارهای فردی و رضایتمندی کلی
رضایتمندی بر اساس اهمیت یا ارزش
شادمانی فردی
رضایت از زندگی یا کیفیت زندگی
عواطف و هیجانات مثبت و منفی شرایط
ویژگیهای عینی یا شرایط
ویژگیهای ذهنی یا نگرشها
ارزیابی مبتنی بر معیارهای فردی و رضایتمندی کلی
رضایتمندی بر اساس اهمیت یا ارزش
حیطههای ارزشمندزندگی
شکل 2-1. پنج راه یا مدل پنج عاملی رضایتمندی از زندگی، شادکامی یا روانشناسی مثبتنگر: عامل اول به این فرض اشاره میکند که رضایتمندی کلی از طریق تقویت کردن رضایتمندی در هرحیطه ارزشمند زندگی، حتی حیطههایی به غیر از حیطههای مورد نظر فوری حاصل میشود. مداخلهها در هریک از این عوامل پنجگانه، شادکامی را در حیطههای مورد علاقه، زندگی یا کار تقویت میکند.
2-12- الگوی پنجگانه رضایتمندی از زندگی
مدل پنجگانه رضایتمندی از زندگی به طرق مختلف اساس نظریه کیفیت زندگی را تشکیل میدهد . در شکل 2-1 مدل رضایتمندی از زندگی ارائه شده است و سپس به منظور تبیین مفهوم سلامت ذهنی یا شادمانی فردی با عواطف و هیجانات مثبت و منفی مرتبط شده است. این مدل پایه و اساس بسیاری از مداخلههای درمانی در کیفیت زندگی است و درمانهای مبتنی بر کیفیت زندگی را تشکیل داده است، چرا که مداخله در هر یک از عناصر این مدل به شادمانی بیشتر در یکی از حیطههای زندگی منجر میشود.
مدل پنجگانهای که در شکل 2-1 نشان داده است مدلی از رضایتمندی از زندگی است که خطی و جمع پذیر است و مبتنی بر کارهای پژوهشی کمپبل و همکاران است (1976؛ به نقل از فریش، 2006؛ ترجمه خمسه، 1389). بر اساس این مدل رضایتمندی کلی فرد از زندگی تا حد زیادی متشکل از مجموعه رضایتمندی از حیطهها و زمینههای خاص زندگی است که از نظر فرد دارای اهمیت زیادی هستند.
عناصر پنج گانه نظریه کیفیت زندگی
همانگونه که در شکل 2-1 مشاهده میشود رضایتمندی فرد از حیطه خاصی از زندگی از چهار قسمت تشکیل میشود:
1-شرایط عینی یا شرایط آن حیطه
2-چگونگی ادراک و تفسیر فرد از شرایط مربوط به آن حیطه
3-ارزیابی فرد از رضایتمندی از آن حیطه مبتنی بر کاربرد معیارهای خرسندی یا موفقیت
4-ارزش یا اهمیتی که فرد با در نظر گرفتن شادکامی یا سلامت کلی خود برای آن حیطه قائل است.
عامل اول در مدل پنجگانه کیفیت زندگی: ویژگیهای عینی و شرایط زندگی
منظور از شرایط عینی زندگی یا شرایط زندگی، ویژگیهای فیزیکی و اجتماعی عینی حیطهای از زندگی است که اثرات آن بر رضایتمندی از زندگی و سلامت ذهنی با واسطهی عوامل شناختی صورت میگیرد. به عقیده میکالوس (1991؛ به نقل از لی، 2006) تقریبا نیمی از معادله سلامت ذهنی بازتاب ادراک و ارزیابی فرد از شرایط است و شرایط عینی یا واقعی نیم دیگر، آن را تشکیل میدهد. شرایط عینی یک حیطه زندگی در قضاوت فرد از رضایتمندی در آن حیطه نقش دارد، مثلا رضایتمندی شغلی فرد هم مبتنی بر خود کار و هم مبتنی بر درآمد، روابط با همکاران، مدیران، محیط کاری و امنیت شغلی است (دینر و همکاران، 2003؛ به نقل از لی، 2006).
عامل دوم در مدل پنج گانه کیفیت زندگی: نگرش
علاوه بر شرایط عینی، ادراک ذهنی، ادراک فرد از ویژگیهای یک حیطه نیز بر رضایتمندی از آن حیطه تأثیر دارد. بدین معنی که مثلا افراد واقعیت عینی موقعیت را به شکل مثبت یا منفی تحریف میکنند. عامل نگرش، علاوه بر این جنبه «ارزیابی واقعیت» و قضاوت رضایتمندی، چگونگی تفسیر فرد را نیز از واقعیت یا مجموعهای از شرایط ادراک شده در بر میگیرد. چنین تفسیری شامل تعیین و مشخص کردن پیآمدهایی است که مجموعهی خاصی از شرایط بر احترام به خویشتن فرد (برای مثال اسنادهای علت و معمولی) و سلامت فعلی یا آیندهی او دارد (لازاروس، 1991؛ به نقل از لی، 2006).
عامل سوم در مدل پنج گانه کیفیت زندگی: معیار خرسندی
منظور از ویژگیهای ارزیابی شده در شکل 2-1 کاربرد معیارهای فردی مربوط به ویژگیهای ادراکی در حیطهای از زندگی است. خصوصا ویژگیهای ادراکی حیطهای از زندگی که با کاربرد معیارهای خرسندی و رضایتمندی ارزیابی شده است و بازتاب اهداف و آرزوهای فرد در آن حیطه از زندگی است (دینر و همکاران، 2003). یعنی اینکه فرد مشخص میکند که آیا نیازها و امیال او در حیطه ارزشمندی از زندگی برآورده شده است. میزان دستیابی به معیارها در مورد ویژگیهای مهم یک حیطه زندگی به طور ذهنی با محاسبه لذتجویی، ترکیب میشود و قضاوت کلی از رضایتمندی از آن حیطه خاص را تشکیل میدهد (رضایتمندی کلی از یک حیطه، در شکل 2-1). افراد هنگامی که متوجه میشوند معیارهای خرسندی و رضایتمندیشان برآورده شده است، احساس رضایتمندی بیشتری میکنند و وقتی این معیارها برآورده نمیشود کمتر احساس رضایتمندی دارند. معیارها، آرزوها و اهداف فرد در مورد حیطهای از زندگی تأثیر شرایط عینی را در تعیین رضایتمندی از آن حیطه تحت الشعاع قرار میدهد، خصوصا وقتی که این اهداف و معیارها به گونهای واقع گرایانه بالا باشند (یعنی متناسب با تواناییهای عملی یا تقویت کنندگی بالقوه محیطی که تقویتها را فراهم میسازد، نباشد) مانند وضعیت متداولی که در افسردگی وجود دارد (بندورا، 1986).
عامل چهارم: ارزیابی حیطههای رضایتمندی بر حسب اهمیت
براساس نظریه کیفیت زندگی، رضایتمندی از حیطه خاصی از زندگی بر اساس اهمیت یا ارزشی سنجیده میشود که فرد در معامله ذهنی خود از رضایتمندی به طور کلی برای آن حیطه خاص قائل شده است. بنابراین رضایتمندی در حیطههای بسیار ارزشمند زندگی برای ارزیابیهای فرد از رضایتمندی کلی از زندگی بیشتر از حیطههایی با رضایتمندی یکسان اهمیت کمتری دارند، تأثیر دارند. مثلا فردی که هم از شغل و هم از علائق تفریحی خود به طور مساوی رضایت دارد، ولی برای شغل خود ارزش بیشتری قایل است، قضاوت کلی او از رضایتمندی از زندگی بیشتر تحت تأثیر شغل اوست تا رضایتمندی از فعالیتهای تفریحی او (راهنمایی، 1380).
در نظریه کیفیت زندگی، ارزش یا اهمیتی که به حیطه یا زمینه خاصی از زندگی داده میشود، بازتاب آرزوها و اهدافی است که بیش از هر چیز دیگر مورد علاقه فرد هستند و بر قضاوتها و ارزیابیهای کلی از رضایتمندی از زندگی تأثیر شگرفی دارند.
عامل پنجم در مدل پنج گانه کیفیت زندگی: رضایتمندی کلی
از آنجایی که رضایتمندی کلی از زندگی، تا حدی بازتاب مجموعه رضایتمندیها در تمامی حیطههای ارزشمند زندگی است، افراد با افزایش دادن رضایتمندی در هر حیطه یا تمامی حیطههای ارزشمند، حتی زمینههایی که مورد توجه فعلی آنها نیست و یا به تازگی نیز اهمیتی برایشان نداشته است، رضایتمندی کلی خود را از زندگی تقویت میکنند. براساس روانشناسی مثبتنگر، در عامل رضایتمندی کلی، اساسا تأکید بر حیطههای کم اهمیتتر و افزایش تأثیر مثبت کلی آنها است (رهنمایی، 1380).
2-13- کیفیت زندگی، سلامتی و سلامت فکری:
بسیاری از پژوهشگران در مورد سلامتی بر این عقیدهاند که پیشرفتهای آتی از توجه روزافزون به استراتژیهای موانع اولیه منتج میشود که خود به افزون “کیفیت زندگی فردی” منتهی میشود. تعدادی از پژوهشگران در پی آنند که یک دلیل منطقی و علمی برای این فرضیه که رابطهای بین کیفیت زندگی و موقعیت سلامتی فرد وجود دارد، بدست آورند. در یک مطالعه وایلانت (1978) نشان داد که در سن 53 سالگی مردان سالم تمایل به داشتن کیفیت بالاتری از زندگی در سنین جوانی خود داشتهاند، تا آنهایی که در وضعیت بیماری قرار داشتهاند. ایوانز ارتباط میان کیفیت زندگی، سلامت جسمی و سلامت فکری را مورد بررسی قرار داد. آنان عنوان میکنند که سلامت جسمانی، رفتارهای همنوعدوستانه، رفتارهای خلاق و فعالیت ورزشی در میزان تناسبی که با ارزیابی سلامت جسمانی از خود نشان میدهند ما را به این نتیجه میرساند که رفتارهای حمایت کننده از سلامتی و فعالیتهای اوقات فراغت با توجه به سلامت جسمانی ارتباط دارند. تناسبی به میزان 71 درصد میان رقم کیفیت زندگی و رقم رفتارهای متعارف موجود است. رشد شخصیتی و ارتباطات زوجین تناسب بالایی با ارزیابی سلامت فکری دارد و این امر دلالت بر اهمیت امنیت شخصی و حمایت اجتماعی جهت سلامت فکر میکند.
2-14- کیفیت زندگی و روشهای کنترل استرس:
استرس از زمانهای قدیم به عنوان یک مشکل نافذ با تأثیرات بسیار مشخص و تعیین کننده که شامل تأثیرات فیزیکی و روانی بر سلامت انسان است، شناخته شده است. به علاوه پژوهشهای زیادی در این باره انجام شده که بیانگر ارتباط بین استرس، گسیختگی انجام امور کاری و اداری و کاهش میزان رضایت شغلی میباشد. در سالهای اخیر تعدادی برنامه آموزشی در نظر گرفته شده است تا توانایی افراد را برای مقابله با استرس و در نتیجه غلبه بر اثرات استرس بالا ببرد.
کیفیت زندگی و شخصیت فرد (خصوصیات فردی):
کیفیت زندگی، بر اساس شواهد موجود یک ساختار چند بعدی محسوب میشود. محققان مختلفی ارتباط میان خصوصیات فردی و کیفیت زندگی از قبیل زندگی خوب، رشد ارزشها، مناعت طبع، استرس، نگرانی و یکنواختی را مورد بررسی قرار دادندهاند. در مطالعات و بررسیهایی که در مورد ارتباط میان مناعتطبع، شوخطبعی، مشکلپسندی و کیفیت زندگی انجام گرفته، نشان میدهد که بین رشد شخصیت و مناعتطبع و بعضی عناطر دیگر همچون شوخطبعی، هماهنگی و سازگاری وجود دارد. در 71 نفر کانادایی همین هماهنگی بین، عواملی نظیر کیفیت زندگی و جنبههای گوناگون شخصیت بدست آمده است.
2-15- بازنگری پژوهشهای مربوطهقبل از مطالعه و بررسی پیشینه های جمع آوری شده ذکر چند نکته حایز اهمیت است:
هدف از ارائه این قسمت کسب بینش علمی درباره نتایج مطالعات انجام شده در رابطه با متغیرهای مورد بررسی می باشد.
ویژگیهای پژوهش حاضر آن است که با این ترتیب متغیر ها، تحقیقی انجام نشده است یا حداقل با تمام تلاشی که نمودیم نتوانستیم بیابیم. بنابراین پیشینه اختصاصی که در بردارنده کل متغیرهای مورد نظر می باشند در اختیار نمی باشد و در برخی موارد پیشینه های ارائه شده با یک یا دو متغیر مشابه متغیرهای پژوهش حاضر مطرح شده اند.
2-15-1- پیشینه پژوهشی مربوط به متغیرهای پژوهش
تنظیم هیجان:
آیسنبرگ، فابس، گاسری و ریسر (2000) نشان دادند که توانمندی افرد در تنظیم شناختی – هیجانی میتوان نقش مهمی را در سازگاری فرد، با وقایع استرسزای زندگی بازی کند.
گروس و جان (2003) در پژوهشی که به منظور بررسی اثرات سبکهای مختلف تنظیم هیجان پرداختند، نشان دادند که تفاوتهای افراد در استفاده از سبکهای تنظیم هیجان موجب پیامدهای عاطفی، شناختی و اجتماعی مختلفی میشود. چنانکه استفاده از سبکهای ارزیابی مجدد با هیجانهای مثبت و عملکردهای میانفردی بهتر و بهزیستی بالاتر ارتباط دارد.
کویید باچ، بری و هانس (2010) که به تأثیر راهبردهای مثبت و سازگارانهی تنظیم هیجان در دو مؤلفه بهزیستی روانشناختی (کاهش پریشانی و رضایت از زندگی) بر روی 282 نفر پرداختند نشان دادند که گفتن به دیگران (یا اشتراکگذاری یک رویداد مثبت با دیگران) موجب رضایت از زندگی و درگیر شدن در نشخوار یک رویداد مثبت منجر به کاهش پریشانی میشود.
رضوان، بهرامی و عابدی (1387) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که ارزیابی هیجان پیش از ایجاد آن، افزون بر اینکه از بروز هیجانهای شدید در هنگام رویارویی فرد با یک موقعیت هیجانی منفی پیشگیری میکند مانع کاهش چشمگیر شادمانی فرد پس از حادثهی هیجانی میگردد و نشخوار فکری او را نیز که پس از بروز هیجان پدید میآید کمتر میسازد.
عبدی، باباپور و فتحی (1389) در پژوهشی که به بررسی سبکهای تنظیم هیجان بر روی 300 نفر از دانشجویان دانشگاه تبریز انجام دادند، نشان دادند که بین سبکهای تنظیم هیجان با سلامت عمومی همبستگی معنیداری وجود دارد. در میان سبکهای تنظیم هیجان منفی، فاجعهانگاری و سرزنش خود پیشبینی کنندهی سلامت روان در دانشجویان هستند و از میان سبکهای تنظیم هیجان مثبت، تمرکز مجدد مثبت و ارزیابی مثبت پیشبینی کنندهی در دانشجویان هستند.
رضایت زناشویی:
رضایتمندی زناشویی می تواند به طور کامل بر کیفیت زندگی تاثیر گذار باشد. در چندین مطالعه مشخص شده است که ضعیف بودن ارتباطات زناشویی و عدم حمایت از زن زمینه ساز مشکلات متعددی برای زنان است (کامینگ و اوریلای، 1997).
رضایت زناشویی یک جنبه ی بسیار مهم و پیچیده از یک رابطه زناشویی است. به عبارت دیگر، یکی از جنبهای حیاتی یک سیستم زناشویی، رضایتی است که همسران در رابطه خویش احساس و تجربه می کنند (تانیگوچی و همکاران، 2006).
با وجود چالش هایی که بر سر معنا و سنجش رضایت زناشویی وجود دارد، اصطلاح رضایت زناشویی با اصطلاحات دیگر، نظیر سازگاری، شادکامی و به عنوان شاخصی برای بررسی کیفیت زندگی زناشویی به طور جایگزین به کار رفته است (برسچید و ریگان، 2005؛ فینچان و بیچ، 2006).
بوکام (2006) در پژوهش خود دریافت زنانی که در برنامه آموزشی بهبود ارتباط، شرکت می کنند تعاملات مثبت آنها بسیار افزایش یافته و به همان نسبت تعاملات منفی آنها کاهش می یابد، که در نتیجه باعث ارتقای کیفیت زندگی زناشویی آنان می شود.
افراد بزرگسالی که زندگی شان پایدار است و از زندگی زناشویی خود رضایت کافی دارند، عموما عمر طولانی تر دارند، بیشتر احتمال دارد از سرطان نجات یابند (بلوریان و رخشانی، 2007).
نتایج مطالعات مبین این نکته است که رضایت زناشویی بر شدت علایم افسردگی در زنان تاثیر گذار است (کوداکرمی، 2010).
کیفیت زندگی:
کیفیت زندگی با بهزیستی ذهنی بدین معنا اشاره دارد که افراد بر اساس استاندارهای شخصی خود، راجع به زندگی شان به طور کلی و در حوزه های خاص چگونه فکر می کنند و چه احساسی دارند. کیفیت زندگی بالا، با رفاه عمومی و کیفیت زندگی پایین با نارضایتی و حتی بی علاقگی به زندگی همراه است (گودینسون و سینگلتون، 1989).
بر طبق مطالعات انجام شده، شیوه ی زندگی ارتقاء دهنده ی سلامتی، به کیفیت مثبت زندگی کمک می کند. آمار ارایه شده در مورد دلایل اصلی مرگ و میر، بیانگر آن است که 0/53درصد از علل مرگ و میر ها به سبک های زندگی و رفتارهای غیر بهداشتی مربوط می باشد (بیتی و همکاران، 2003).
کیفیت زندگی شاخص مهمی از سلامت عمومی است و شامل بهزیستی و عملکرد مطلوب در جنبه های جسمی و روانی است. بهزیستی شاخص جامعی از شرایط سلامت یک فرد است (گادران، 2008).
لیزا در سال 2008 پژوهشی تحت عنوان بررسی تاثیر استرس و عملکرد اجتماعی بر کیفیت زندگی انجام دادند. در این پژوهش نشان داده شد با افزایش میزان استرس، کیفیت زندگی کاهش پیدا می کند و همچنین با کاهش عملکرد اجتماعی، کیفیت زندگی کاهش پیدا می کند (لیزا و همکاران، 2008).
سونیا و ویکی در سال 2009 تحقیقی با عنوان “بررسی رابطه ی میان عملکرد جسمانی و کیفیت زندگی” انجام دادند، نتایج این مطالعه در نهایت نشان داد که یک رابطه ی مثبت معنی داری بین فعالیت های فیزیکی با عملکرد جسمانی و نمرات کیفیت زندگی وجود دارد (سونیا و همکاران، 2009).
کیفیت زندگی با اندازه ی شبکه اجتماعی، ارتباط مستقیم و معنی داری دارد (حیدری و سلحشوریان، 1387). تحقیقات نشان داده اند که حمایت اجتماعی درک شده با بعد سلامت و عملکرد اقتصادی – اجتماعی، روانی – معنوی و خانوادگی کیفیت زندگی در ارتباط است (رامبد و رفیعی، 1387).
در یک تحقیق برای بررسی رابطه ی میان عملکرد جسمانی و کیفیت زندگی، حسین خانی و همکاران (1389) نشان دادند که یک رابطه ی مثبت و معنی داری بین فعالیت های فیزیکی یا عملکرد جسمانی و کیفیت زندگی وجود دارد. که با پژوهش سونیا و همکارانش در سال 2009 همخوانی دارد.
یافته های پژوهشی نشان می دهد ارتباط مثبت و معناداری بین حس انسجام و کیفیت زندگی وجود دارد، افرادی که حس انسجام بالاتری دارند قادرند از راهبردهای سازگاری موفق جهت برخورد مثبت و سازگارانه با استرس های زندگی استفاده کنند. چنین افرادی نه تنها کمتر دچار بیماری ها و اختلالات روانشناختی می شوند بلکه کیفیت زندگی بالاتری دارند و رضایت مندی بیشتری را احساس می کنند (لاهوتی، 1389).
نتایج پژوهش مصباح و عابدیان (1389) نشان داده است که همبستگی مثبت بین سلامت روان و کیفیت زندگی دانشجویان وجود دارد، و افزایش میزان اختلالات روانشناختی بر کیفیت زندگی تاثیر منفی می گذارد. ضرایب همبستگی پژوهشی نشان داده است که بین مقابله مساله مدار، کیفیت زندگی و شادکامی رابطه ی معناداری وجود دارد و راهبردهای شناختی و انگیزشی افراد شاد و ناشاد با هم تفاوت دارد و این فرایند ها بر بهزیستی شان تاثیر می گذارد و همچنین نشان داده که مقابله اجتنابی با کیفیت زندگی و شادکامی رابطه ی مثبت معنی داری دارد. بدین معنی که افراد با انکار و فرار از موقعیت استرس آور، شادکام تر خواهند بود و کیفیت زندگی بالایی خواهند داشت (نوری و محمودی اقدم، 1389).
فصل سوم روش پژوهش
3-1- مقدمه
اعتبار و تعمیمپذیری یافتههای هر تحقیق به روش اجرای آن وابسته است. انتخاب درست جامعه، روش تحقیق، نمونهگیری، روش آماری، روش جمعآوری اطلاعات و ابزار بکار گرفته شده به تحقیق امکان میدهد تا پس از تحلیل و نتیجهگیری، اطلاعات و یافتههای خود را با اطمینان بیشتری به جامعهی علمی ارائه کند. بعد از مرور ادبیات پژوهش در مورد متغیرهای مورد بررسی در این پژوهش، در این فصل با عنوان روش پژوهش، جامعه، نمونه و روش نمونهگیری، ابزار جمعآوری دادهها، روند اجرای پژوهش و در نهایت روشهای آماری مورد استفاده، آورده شده است.